moribund

/ˈmɔːrəbənd//ˈmɒrɪbʌnd/

معنی: در حال نزع، در سکرات موت، رو به مرگ
معانی دیگر: مردنی، نزدیک به مرگ، در حال احتضار، نزدیک به پایان، پایانی، محکوم به زوال، بی نا، ناپویا، خفته، از کار افتاده

جمله های نمونه

1. a moribund economy that filled the nation with despair
اقتصاد محکوم به زوال،که ملت را دستخوش نومیدی کرد

2. a moribund patient
بیمار مردنی

3. a new manager was hired to revive the moribund factory
مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه ی از کار افتاده را احیا کند.

4. The region's heavy industry is still inefficient and moribund.
[ترجمه گوگل]صنایع سنگین منطقه همچنان ناکارآمد و رو به انقراض است
[ترجمه ترگمان]صنعت سنگین این منطقه هنوز ناکارآمد و در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patient was moribund by the time the doctor arrived.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که دکتر آمد بیمار در حال مرگ بود
[ترجمه ترگمان]وقتی دکتر وارد شد، بیمار به حال مرگ افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The moribund Post Office Advisory Board was replaced.
[ترجمه گوگل]هیئت مشاوران اداره پست در حال مرگ جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]هیات مشورتی دفتر پست moribund جایگزین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The moribund, quasi-clerical state of the universities owed much to this fact.
[ترجمه گوگل]وضعیت رو به اضمحلال و شبه روحانی دانشگاه ها مدیون این واقعیت بود
[ترجمه ترگمان]از این رو، حالت نیمه روحانی دانشگاه ها بیشتر به این حقیقت بدهکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Not that there is anything moribund about her career.
[ترجمه گوگل]نه اینکه چیزی در مورد حرفه او وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]نه این که هیچ چیز دیگری در مورد شغلش به وجود آمده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dinosaurs could not have been moribund because they were still diversifying into new orders.
[ترجمه گوگل]دایناسورها نمی‌توانستند در حال مرگ باشند، زیرا آنها هنوز در حال تنوع در نظم‌های جدید بودند
[ترجمه ترگمان]دایناسورها نابود شده بودند، زیرا هنوز به دستورها جدید تنوع داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the moribund patient deepening coma are the usual preludes to death.
[ترجمه گوگل]در بیمار در حال مرگ، کمای عمیق مقدمه معمول مرگ است
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که مرگ در حال مرگ به حال اغما افتاده بود، همان وقت مسی و کر انشا در حال مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For more on the group, check out the moribund official Web site.
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر در مورد گروه، وب سایت رسمی در حال مرگ را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر در مورد این گروه، وب سایت رسمی رو به رو را چک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One is whether separatism is quite as moribund as it now seems.
[ترجمه گوگل]یکی این است که آیا جدایی طلبی به همان اندازه که اکنون به نظر می رسد رو به مرگ است یا خیر
[ترجمه ترگمان]یکی این است که آیا جدایی طلبی اکنون به همان اندازه که به نظر می رسد در نظر گرفته شده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How can the Trade Department be revived from its present moribund state?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان وزارت بازرگانی را از وضعیت رو به مرگ کنونی خود احیا کرد؟
[ترجمه ترگمان]اداره تجارت چگونه می تواند از وضعیت فعلی its احیا شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A cut in interest rates will help the country's moribund housing market.
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره به بازار مسکن در حال رو به انقراض کشور کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ بهره به بازار مسکن این کشور کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در حال نزع (صفت)
dying, moribund

در سکرات موت (صفت)
fey, moribund

رو به مرگ (صفت)
moribund

انگلیسی به انگلیسی

• dying, expiring, near death; not thriving or advancing, stagnant
something that is moribund is about to come to an end because it no longer performs a worthwhile function; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: In a dying or near - death state ⚰️
🔍 مترادف: Dying
✅ مثال: The moribund patient was given only a few days to live
در حال مرگ؛ محتضر؛ در حال احتضار
somebody’s/something’s days are numbered
محکوم به شکست
( especially of an organization or business ) not active or successful
The word “moribund” means at the point of death or in terminal decline
It is an adjective that is used to describe something that is in a very bad condition
...
[مشاهده متن کامل]

( بویژه در مورد سازمان و کسب و کار ) غیر فعال و ناموفق
در شرف مرگ، در آستانه مرگ، در شرایط خیلی بد
How can the department be revived from its present moribund state
?
The figures show a moribund remortgage market
Shortly before being sworn in, Netanyahu said a normalization deal with the Saudis
could serve as a “quantum leap” for long - moribund peace talks with the
Palestinians

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/moribund• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/moribund
{پزشکی} ( بیمار ) رو به موت
a moribund organization, industry etc is no longer active or effective and may be coming to an end
( در مورد یک بیزنس یا شرکت ) = رو به افول
محتضر
رو به موت
رو به زوال

بپرس