morbidly


بطور ناخوش یا فاسد

جمله های نمونه

1. There's something morbidly fascinating about the thought.
[ترجمه گوگل]چیزی به طرز بیمارگونه ای جذاب در این فکر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این مورد، یک چیز فوق العاده جذاب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Morbidly obese, the doctors said.
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند که به طرز مرضی چاق است
[ترجمه ترگمان]دکترها گفتند که Morbidly چاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Outside, the streets glimmered morbidly.
[ترجمه گوگل]بیرون، خیابان ها به شکلی بیمارگونه می درخشید
[ترجمه ترگمان]در بیرون، خیابان ها به شدت می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is, as the morbidly glib never tire of reminding us, as natural as life.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه که زندگی بیمارگونه از یادآوری ما خسته نمی شود، طبیعی است
[ترجمه ترگمان]همان گونه که the بیمار هرگز از یادآوری ما، مثل زندگی طبیعی خسته نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As a result, the mice became morbidly obese and diabetic.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، موش‌ها دچار چاقی و دیابت شدند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، موش ها به شدت دچار چاقی و دیابت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Morbidly obese teenagers are at risk for type 2 diabetes, sleep apnea and heart disease.
[ترجمه گوگل]نوجوانان چاق بیمارگونه در معرض خطر ابتلا به دیابت نوع 2، آپنه خواب و بیماری قلبی هستند
[ترجمه ترگمان]نوجوانان چاق Morbidly در معرض خطر دیابت نوع ۲، گرفتگی تنفس و بیماری های قلبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Individuals are considered morbidly obese when their body mass index is 40 or higher.
[ترجمه فرهاد] به وزن افرادیکه شاخص توده بدنی انهامساوی و یا بیش از 40 باشدچاقی مضر اطلاق میشود
|
[ترجمه گوگل]زمانی که شاخص توده بدنی آنها 40 یا بالاتر باشد، افراد به طور مرضی چاق در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]زمانی که شاخص توده بدنی آن ها ۴۰ یا بالاتر باشد، افراد بسیار چاق در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I slid into a depression and became morbidly fascinated with death.
[ترجمه فرهاد] به افسردگی مبتلا شدم و بیمارگونه شیفته مرگ شدم
|
[ترجمه گوگل]من در افسردگی فرو رفتم و به طرزی بیمارگونه مجذوب مرگ شدم
[ترجمه ترگمان]دچار افسردگی شدم و به شدت به مرگ جذب شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was morbidly fascinated by dead bodies.
[ترجمه گوگل]او به طرز بیمارگونه ای مجذوب اجساد مرده شده بود
[ترجمه ترگمان]او سخت شیفته اجساد مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is a higher suicide rate among weight-loss surgery patients than there is among the morbidly obese.
[ترجمه گوگل]نرخ خودکشی در بین بیماران جراحی کاهش وزن بیشتر از افراد چاق مرضی است
[ترجمه ترگمان]در میان بیماران مبتلا به کاهش وزن، نرخ خودکشی بالاتری نسبت به بیماران مبتلا به کاهش وزن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There were 24 patients -- 19 women, five men, all fat. Morbidly obese, the doctors said.
[ترجمه گوگل]24 بیمار وجود داشت -- 19 زن، پنج مرد، همه چاق پزشکان گفتند که به طرز مرضی چاق است
[ترجمه ترگمان]۲۴ بیمار - - ۱۹ زن، ۵ مرد، همگی چاق بودند دکترها گفتند که Morbidly چاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mean mass of meal consumed was 557 g for the normal and 308 g for the morbidly obese subjects.
[ترجمه گوگل]میانگین توده وعده غذایی مصرف شده برای افراد عادی 557 گرم و برای افراد چاق مرضی 308 گرم بود
[ترجمه ترگمان]جرم میانگین غذای مصرفی، ۵۵۷ گرم برای نرمال و ۳۰۸ گرم برای افراد مبتلا به چاقی مفرط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Today we appear to have excelled the hypochondriac cultures of the past by elevating the morbidly self-involved to the level of paragon.
[ترجمه گوگل]امروزه به نظر می‌رسد که با بالا بردن خود درگیرهای بیمارگونه به سطح نمونه، بر فرهنگ‌های هیپوکندری گذشته برتری یافته‌ایم
[ترجمه ترگمان]امروز به نظر می رسد که ما با بالا بردن \"خود\" خود به سطح نمونه، از فرهنگ های مالیخولیایی گذشته پیشی گرفته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective: To investigate the function of mitochondrial respiratory chain of lymphocytes in morbidly obese.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی عملکرد زنجیره تنفسی میتوکندریایی لنفوسیت ها در افراد چاق مرضی
[ترجمه ترگمان]هدف: برای تحقیق درباره عملکرد زنجیره تنفسی میتوکندری در چاقی بیمار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Burning fat is the right emergency treatment for the morbidly obese - in life or in business.
[ترجمه گوگل]سوزاندن چربی درمان اورژانسی مناسب برای افراد چاق بیمار - در زندگی یا در تجارت است
[ترجمه ترگمان]سوزاندن چربی، درمان اورژانسی مناسب برای the بیمار در زندگی و یا در کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a sickly manner; in a gloomy manner; with disease; disgustingly

پیشنهاد کاربران

به نظرم این قید را در کنار هر صفت یا اسم میشه به این شکل ترجمه کرده که "morbidly" رو "منفی" ترجمه کنیم:
مثلا "جذابیت منفی"
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : morbidity
✅️ صفت ( adjective ) : morbid
✅️ قید ( adverb ) : morbidly
به صورت هولناکی
به شکل خوفناکی
بصورت وحشتناکی
به شکل بیمارگونه ای
The whole affair was morbidly disgusting

بپرس