monologue

/ˈmɑːnəˌlɒɡ//ˈmɒnəlɒɡ/

معنی: تک سخنگویی، صحبت یک نفری
معانی دیگر: monolog تک سخنگویی

جمله های نمونه

1. an interior monologue
(ادبیات) تک گویی باطنی

2. he was used to talking in monologue
او عادت داشت متکلم وحده باشد.

3. The comedian gave a long monologue of jokes.
[ترجمه گوگل]این کمدین یک مونولوگ طولانی از جوک ها ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]این کمدین یک سخنرانی طولانی از لطیفه تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She launched into a long monologue about how wonderful the company was.
[ترجمه گوگل]او یک مونولوگ طولانی در مورد اینکه چقدر شرکت فوق العاده است شروع کرد
[ترجمه ترگمان]او سخنرانی خود را در یک سخنرانی طولانی در مورد این که شرکت چقدر فوق العاده است، آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She delivered her monologue in a deadpan voice.
[ترجمه گوگل]مونولوگ خود را با صدایی مرده بیان کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای خشک و ساختگی خودش را به زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Morris ignored the question and continued his monologue.
[ترجمه گوگل]موریس این سوال را نادیده گرفت و به مونولوگ خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]موریس این سوال را نادیده گرفت و به سخنرانی خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Henry looked up, then continued his monologue.
[ترجمه گوگل]هنری به بالا نگاه کرد، سپس به مونولوگ خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]هنری سرش را بلند کرد و به صحبتش ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He went straight into a rambling monologue on the state of the country.
[ترجمه گوگل]او مستقیماً وارد یک مونولوگ گیج کننده درباره وضعیت کشور شد
[ترجمه ترگمان]او یک راست به یک سخنرانی طولانی در خارج از کشور ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He went into a long monologue about life in America.
[ترجمه گوگل]او به یک مونولوگ طولانی درباره زندگی در آمریکا پرداخت
[ترجمه ترگمان]درباره زندگی در آمریکا به یک مسافرت طولانی و طولانی مشغول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He launched into an interminable monologue about his last therapy session.
[ترجمه گوگل]او در مورد آخرین جلسه درمانی خود یک مونولوگ پایان ناپذیر را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]او در آخرین جلسه درمانی خود به یک monologue تمام نشدنی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her jagged monologue is spoken to an unseen visitor, and it tells the story of her courtship.
[ترجمه گوگل]مونولوگ دندانه دار او برای یک بازدید کننده نادیده صحبت می شود و داستان خواستگاری او را روایت می کند
[ترجمه ترگمان]monologue jagged او با یک مهمان نادیدنی حرف می زند، و داستان دوران نامزدی او را حکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since many excerpts from this long monologue have already been given.
[ترجمه گوگل]از آنجا که گزیده های زیادی از این مونولوگ طولانی قبلاً آورده شده است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که بسیاری از گزیده این سخنرانی طولانی تاکنون داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His only mode of conversation was the monologue, and his version of the monologue was declamation.
[ترجمه گوگل]تنها شیوه گفتگوی او مونولوگ بود و نسخه او از مونولوگ دکلاماسیون بود
[ترجمه ترگمان]تنها شیوه گفتگو، یک حرف زدن بود، و his که به گوش می رسید، declamation بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He holds his translation of the laibon's monologue.
[ترجمه گوگل]او ترجمه خود را از مونولوگ لایبون برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]و به زبان فرانسه حرف خود را به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mrs Reagan, however, chafed under the monologue.
[ترجمه گوگل]خانم ریگان اما زیر مونولوگ هول کرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، خانم رونالد زیر سخنرانی خود در سخنرانی chafed از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تک سخنگویی (اسم)
monologue

صحبت یک نفری (اسم)
monologue

تخصصی

[سینما] تک سخنگو - تک گویی (مونولوگ ) - تک گویی

انگلیسی به انگلیسی

• speech given by only one speaker
a monologue is a long speech by one person.

پیشنهاد کاربران

A long speech by one person during a conversation or performance, often revealing their thoughts and feelings.
تک گویی/ سخنرانی طولانی یک نفر در طول یک مکالمه یا اجرا که اغلب افکار و احساسات او را آشکار می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The actor’s monologue captivated the audience with its intensity and emotion.
She delivered a heartfelt monologue about her experiences growing up in a small town.
The professor’s monologue on the history of philosophy was both enlightening and engaging.
مترادف: Soliloquy, speech, address
متضاد: Dialogue
انواع مونولوگ:
Dramatic Monologue: Often used in theater, where a character speaks their thoughts aloud, often revealing their inner conflict.
مونولوگ دراماتیک: اغلب در تئاتر استفاده می شود، جایی که یک شخصیت افکار خود را با صدای بلند بیان می کند و اغلب تضاد درونی خود را آشکار می کند.
Narrative Monologue: A form of storytelling where one person narrates events, often in a detailed and descriptive manner.
مونولوگ روایی: شکلی از داستان سرایی که در آن یک نفر وقایع را اغلب به شیوه ای مفصل و توصیفی روایت می کند.
Internal Monologue: The inner speech or thought process of a character, often used in literature to give insight into their mind.
مونولوگ درونی: گفتار یا فرآیند فکری درونی یک شخصیت که اغلب در ادبیات برای ایجاد بینش در ذهن آنها استفاده می شود.

1. تک گویی 2. سخن طولانی
مثال:
an interior monologue
یک تک گویی درونی
شخص سخنور
سخنور
متکلم وحده
سعیدامدادی عاشق کلمه
تک گویی درونی
دکلمه
فعل/کارواژه
تکگوییدن = تک گوینده و سخران بودن.
م. ث
میدونستی که وقتی می تکگویی و کسی رو به بحث راه نمیدی، باعث می شه که همه ازت متنفر بشند؟
خود گویی
صحبت یک طرفه
تک گویی
گمانه زنی درونی
نطق
تک سخنگویی ، صحبت یکنفری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس