monk

/ˈməŋk//mʌŋk/

معنی: راهب، تارک دنیا
معانی دیگر: دیرنشین، صومعه نشین

جمله های نمونه

1. a hooded monk
راهب باشلق به سر

2. a tonsured monk
راهب تارک تراشیده

3. The cowl (or hood) does not make the monk.
[ترجمه گوگل]کلاه (یا کاپوت) راهب را نمی سازد
[ترجمه ترگمان]The (یا کلاه)راهب را نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The habit [cowl, hood] does not make the monk.
[ترجمه گوگل]عادت [پوش، مقنعه] راهب را نمی سازد
[ترجمه ترگمان][ cowl، hood ]، راهب را نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is not the hood that makes the monk.
[ترجمه گوگل]این کاپوت نیست که راهب را می سازد
[ترجمه ترگمان]این the نیست که راهب را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Buddhist monk sat with folded palms.
[ترجمه شایسته] راهب بودایی به گونه ایی نشسته بود که کف پاهایش خمیده بود
|
[ترجمه اسماعیل کریمی] راهب بودایی کف دستهایش را بر هم نهاده و نشسته بود
|
[ترجمه گوگل]راهب بودایی با کف دست های تا شده نشسته بود
[ترجمه ترگمان]راهب بودایی با کف تا شده نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The monk was subsequently venerated as a saint.
[ترجمه گوگل]پس از آن راهب به عنوان یک قدیس مورد احترام قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]راهب بعدا به عنوان قدیس مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The young monk was released from his vows.
[ترجمه گوگل]راهب جوان از نذر خود رها شد
[ترجمه ترگمان]راهب جوان از قول خود آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The man was a monk from Emei Mountain.
[ترجمه گوگل]مرد راهبی از کوه امی بود
[ترجمه ترگمان]این مرد یک راهب از کوه Emei بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The young monk clangs the bell every morning.
[ترجمه گوگل]راهب جوان هر روز صبح زنگ را به صدا در می آورد
[ترجمه ترگمان]راهب جوان هر روز صبح زنگ را به صدا در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Buddhist monk disrooted a tree.
[ترجمه گوگل]راهب بودایی درختی را از پا درآورد
[ترجمه ترگمان]راهب بودایی، یک درخت را کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. None the less, Monk and Coltrane devotees will savor this summit meeting.
[ترجمه گوگل]با این حال، طرفداران مونک و کولترین از این نشست لذت خواهند برد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها کم تر، مانک و Coltrane Coltrane این نشست را دوست خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A Buddhist monk offered prayers for their health and happiness in contrast to the royal couple's general downcast attitude.
[ترجمه گوگل]یک راهب بودایی برای سلامتی و خوشبختی آنها بر خلاف نگرش سرخورده زوج سلطنتی دعا کرد
[ترجمه ترگمان]یک راهب بودایی برای سلامت و شادی آن ها در برابر گرایش کلی و سربه زیر سلطنتی دعا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sometimes he went semi-shaven-headed and looked like a monk.
[ترجمه گوگل]گاهی نیمه تراشیده می شد و شبیه یک راهب می شد
[ترجمه ترگمان]گاهی سرش را از ته ریشش بیرون می کشید و مثل کشیشی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Father Francis has been a monk at belmont Abbey since 192
[ترجمه گوگل]پدر فرانسیس از سال 192 در ابی بلمونت راهب بوده است
[ترجمه ترگمان]پدر فرانسیس از سال ۱۹۲ یک راهب در کلیسای belmont بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهب (اسم)
ascetic, anchoret, hermit, anchorite, monk, cowl

تارک دنیا (اسم)
ascetic, religious, hermit, monk

انگلیسی به انگلیسی

• hermit, male member of a religious order
a monk is a member of a male religious community that is separated from the outside world.

پیشنهاد کاربران

Covenant: پیمان، میثاق، عهد
Convent: صومعه، خوابگاه راهب ها ( روحانیون دینی )
Convention: سنت، عرف / همایش و گردهمایی بلندمدت برای مشورت و هم اندیشی / پیمان، قراداد، معاهده
Conventional: عادی، مرسوم، متعارف
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: Monastery جای خواب مردان روحانی مسیحی است. ولی Convent جای خواب زنان روحانی مسیحی است. به مردان راهب میگویند Monks در حالیکه به زنان رابه میگویند Nuns. به کسیکه بالاترین ردهٔ یک صومعه قرار دارد را Abbot میگویند.

راهب - اسم
The monk took a vow of silence
تارک دنیا - اسم
He decided to become a monk
خروجی اب استخرهای پرورش ماهی هم گفته می شود.
راهب ، راهبی که به عنوان سرباز در خدمت اسقف برای کلیساهای بزرگ استفاده میشود .
مرتاض، راهب، تارک، کاهن، سالک، صومعه نشین
a member of a religious community of men typically living under vows of poverty, chastity, and obedience.
راهب
مرتاض
راهب، مرد مقدس مسیحی
کاهن
راهب ( مرد )
Nun= راهبه ( زن )