mollification

/ˌmɒlɪfɪˈkeɪʃn̩//ˌmɒlɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: دلجویی، تسکین، فتور، خمود، نرم کردن
معانی دیگر: تسکین، دلجویی، نرم کردن

جمله های نمونه

1. No mollification of her anger appeared likely.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که خشم او تسکین یابد
[ترجمه ترگمان]هیچ اثری از خشمش به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A new framework of mollification methods based on L - generalized solution regularization Methods : Was proposed.
[ترجمه گوگل]چارچوب جدیدی از روش‌های نرم‌سازی مبتنی بر قانون‌گذاری محلول تعمیم‌یافته L روش‌ها: پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]یک چارچوب جدید از روش های mollification مبتنی بر روش های تنظیم کننده راه حل generalized: پیشنهاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A new framework of mollification methods based on L-generalized solution regularization methods was proposed.
[ترجمه گوگل]چارچوب جدیدی از روش‌های نرم‌سازی مبتنی بر روش‌های منظم‌سازی محلول تعمیم‌یافته L پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]چارچوب جدیدی از روش های mollification مبتنی بر روش های پایدارسازی راهکار L - تعمیم یافته پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No mollification of his wife's anger appeared likely.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که خشم همسرش تسکین یابد
[ترجمه ترگمان]از خشم همسرش خبری نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. During this period, migration, war, mollification, and assimilation are the four great melodies.
[ترجمه گوگل]در این دوره، مهاجرت، جنگ، ملودی و همسان سازی چهار ملودی بزرگ هستند
[ترجمه ترگمان]در طول این دوره، مهاجرت، جنگ، mollification و جذب، چهار ملودی بزرگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While deploying her particular talent for mollification and conciliation, she will persist in pursuit of the German national interest.
[ترجمه گوگل]در حالی که استعداد خاص خود را برای آرام سازی و سازش به کار می گیرد، در پیگیری منافع ملی آلمان پافشاری می کند
[ترجمه ترگمان]او در حالی که استعدادهای ویژه خود را برای صلح و آشتی مستقر می کند، به دنبال منافع ملی آلمان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلجویی (اسم)
affability, appeasement, propitiation, caress, mollification

تسکین (اسم)
conciliation, placation, appeasement, mollification, relief, alleviation, sedation, palliation, solace, assuagement

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

خمود (اسم)
decrement, remission, mollification, senility, blackout, assuagement, pacification, dying, extinction

نرم کردن (اسم)
mollification

انگلیسی به انگلیسی

• relief, pacification, calming, alleviation

پیشنهاد کاربران

بپرس