molding

/ˈmoldɪŋ//ˈmoldɪŋ/

معنی: سبک، قالب ریزی
معانی دیگر: گچ بری، تزیینات برجسته یا فرورفته (از گچ یا چوب یا سنگ و غیره به ویژه در اطراف سقف)، (مبل) برجسته کاری، منبت کاری، حاشیه ی زینتی

جمله های نمونه

1. chemical processes that are molding the earth's crust
فرآیندهای شیمیایی که پوسته ی زمین را شکل می دهند.

2. Others strengthened weak hands by molding clay.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر دست های ضعیف را با قالب گیری خاک رس تقویت کردند
[ترجمه ترگمان]دیگران با استفاده از گل رس، دست های ضعیف را تقویت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Experts say most cases of positional molding happen at or before birth and get better on their own.
[ترجمه گوگل]کارشناسان می گویند اکثر موارد قالب گیری موضعی در زمان تولد یا قبل از آن اتفاق می افتد و به خودی خود بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان]متخصصان می گویند که اغلب موارد قالب گیری مکانی در زمان تولد و یا قبل از تولد رخ می دهند و بر روی خودشان بهتر عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Uses the import molding tool steel vacuum treated.
[ترجمه گوگل]با استفاده از ابزار قالب گیری وارداتی تحت درمان با خلاء فولادی
[ترجمه ترگمان]از ابزار molding ابزار وارد کردن خلا فولادی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Install, set up, troubleshoot and start up molding machines, as well as secondary and auxiliary equipment.
[ترجمه گوگل]نصب، راه اندازی، عیب یابی و راه اندازی ماشین های قالب گیری و همچنین تجهیزات ثانویه و کمکی
[ترجمه ترگمان]نصب، نصب، عیب یابی و شروع دستگاه های ریخته گری، همچنین تجهیزات فرعی و کمکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Using molding methods to produce small aspherical elements is the best economic way with the best repetitiveness.
[ترجمه گوگل]استفاده از روش های قالب گیری برای تولید عناصر کروی کوچک بهترین راه اقتصادی با بهترین تکرار است
[ترجمه ترگمان]استفاده از روش های molding برای تولید عناصر aspherical کوچک بهترین روش اقتصادی با بهترین روش repetitiveness است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A projection television (TV) and a mold for molding a cabinet of the same are capable of reducing the number of parts and simplifying a production process.
[ترجمه گوگل]یک تلویزیون پروجکشن (تلویزیون) و یک قالب برای قالب‌گیری کابینت می‌توانند تعداد قطعات را کاهش داده و فرآیند تولید را ساده‌تر کنند
[ترجمه ترگمان]یک صفحه نمایش (تلویزیون)و یک قالب برای قالب گیری یک کابینت از همان اندازه توانایی کاهش تعداد قطعات و ساده سازی فرآیند تولید را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the technology of fiber placement molding, it is main to use the assembly of placement delivery head.
[ترجمه گوگل]در فناوری قالب‌گیری الیاف، استفاده از مونتاژ سر تحویل محل قرارگیری مهم است
[ترجمه ترگمان]در طراحی صنعتی الیاف، استفاده از مونتاژ سر تحویل قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The molding sand that there is pile in the housing of engine and cast core iron.
[ترجمه گوگل]ماسه قالب گیری که در محفظه موتور و چدن هسته ای وجود دارد
[ترجمه ترگمان]The sand که در داخل ساختمان موتور و چدن قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I tried molding the pulleys (the step pulley and 6" pulley) in sand but after the 12th or 13th failed attempt I was ready to put the damn patterns on the countershaft and go with that!"
[ترجمه گوگل]من سعی کردم قرقره ها (قرقره پله و قرقره 6 اینچی) را در ماسه قالب بزنم اما بعد از دوازدهمین یا سیزدهمین تلاش ناموفق آماده بودم که الگوهای لعنتی را روی میل جلو قرار دهم و با آن پیش بروم!
[ترجمه ترگمان]من سعی کردم the را در ماسه فرو کنم، اما بعد از دوازدهمین یا ۱۳ تلاش ناموفق، من آماده بودم تا الگوهای لعنتی را در countershaft قرار دهم و با آن بروم! \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Material is cementsandcoal dust high pressure molding need not sinter. The product with good strength colourful.
[ترجمه گوگل]مواد سیمان و گرد و غبار زغال سنگ قالب گیری فشار بالا نیازی به تف جوشی ندارد محصول با قدرت خوب رنگارنگ
[ترجمه ترگمان]مواد این است که قالب گیری فشار با فشار بالا نیاز به sinter ندارد محصول با قدرت خوب رنگارنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Know extruder, injection molding, chiller, punching machine, lathe machinethermoforming packaging machine, etc.
[ترجمه گوگل]اکسترودر، قالب گیری تزریقی، چیلر، دستگاه پانچ، دستگاه تراش، دستگاه بسته بندی گرمافرمینگ و غیره را بشناسید
[ترجمه ترگمان]extruder، ریخته گری تزریقی، chiller، ماشین منگنه، ماشین تراش machinethermoforming و غیره را بشناسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bodacious and Bonemeal chewed rawhide strips the size of ceiling molding.
[ترجمه گوگل]نوارهای پوست خام جویده شده Bodacious و Bonemeal به اندازه قالب سقفی
[ترجمه ترگمان]ساب Bodacious و Bonemeal در حالی که به اندازه پوست کندن سقف آن را chewed chewed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Floors and columns were painted to look like marble, and 24-karat gold leaf was applied on molding.
[ترجمه گوگل]کف ها و ستون ها را به گونه ای رنگ آمیزی می کردند که شبیه سنگ مرمر باشد و از ورق طلای 24 عیار بر روی قالب بندی استفاده می شد
[ترجمه ترگمان]تعداد طبقات و ستون ها طوری رنگ آمیزی شده بودند که به نظر مرمر شباهت داشتند و برگ ۲۴ عیار طلای ۲۴ عیار در این روش مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبک (اسم)
style, way, manner, mode, system, method, shape, fashion, casting, melting, molding

قالب ریزی (اسم)
molding

تخصصی

[شیمی] قالبگیری
[پلیمر] قالبگیری، قالبریزی

انگلیسی به انگلیسی

• process of forming something in a mold; that which has been molded; patterned edging, strip of material that is used as trim (also moulding)

پیشنهاد کاربران

1. قالب ریزی. قالب گیری. ریخته گری 2. شکل گیری. شکل دهی 3. حاشیه تزئینی. زنجیره تزئینی
قرنیز سقفی ( پلاستیک - چوب یا گچ و. . . )
گچ بری تزئینی

بپرس