moist

/ˌmɔɪst//moɪst/

معنی: مرطوب، تر، نمدار، پر از اب، گریان، نمناک، مرطوب کردن
معانی دیگر: نم کشیده، (کمی) تر، (کمی) خیس، حاکی از وجود آب، آب آکنده، آبدار، اشک آلود، اشکبار

جمله های نمونه

1. moist grapes
انگور آبدار

2. a moist sound
صدای حاکی از وجود آب

3. jungles abound in warm moist regions
در نواحی گرم و مرطوب جنگل فراوان است.

4. lime may slake in moist air
آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.

5. she greeted her wounded brother with moist eyes
او با چشمان اشک آلود به برادر زخمی خود خوش آمد گفت.

6. the baby's lips were red and moist
لب های کودک قرمز و تر بود.

7. the outer wall of the jug was moist and cool
دیواره ی برونی کوزه تر و خنک بود.

8. the lower end of the cuttings should be immersed in moist sand
ته جوانه ها را باید در شن نمناک فرو کرد.

9. Strawberries grow best in a cool, moist climate.
[ترجمه محمد رضا ابراهیمی] اقلیم سرد و مرطوب بهترین شرایط رشد توت فرنگی است
|
[ترجمه گوگل]توت فرنگی در آب و هوای خنک و مرطوب بهترین رشد را دارد
[ترجمه ترگمان]توت فرنگی در آب و هوای سرد و مرطوب بهترین رشد را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The moist water of the earth is exhausted by evaporation.
[ترجمه گوگل]آب مرطوب زمین در اثر تبخیر تمام می شود
[ترجمه ترگمان]آب مرطوب زمین تبخیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The outside air was heavy and moist and sultry.
[ترجمه گوگل]هوای بیرون سنگین و مرطوب و گرم بود
[ترجمه ترگمان]هوای بیرون گرم و مرطوب و شرجی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His fingers were becoming moist with sweat.
[ترجمه گوگل]انگشتانش از عرق خیس می شدند
[ترجمه ترگمان]انگشتانش خیس عرق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Water the plants regularly to keep the soil moist.
[ترجمه گوگل]گیاهان را به طور منظم آبیاری کنید تا خاک مرطوب بماند
[ترجمه ترگمان]گیاهان را به طور منظم آبیاری کنید تا رطوبت خاک را مرطوب نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leave a vent open to let some moist air escape.
[ترجمه گوگل]دریچه ای را باز بگذارید تا مقداری هوای مرطوب خارج شود
[ترجمه ترگمان]یه دریچه رو باز کن که بذاری هوای مرطوب فرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ferns grow in shady and moist places.
[ترجمه گوگل]سرخس ها در مکان های سایه دار و مرطوب رشد می کنند
[ترجمه ترگمان]Ferns در مناطق مرطوب و مرطوب رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Lean meat can be larded to keep it moist in the oven.
[ترجمه گوگل]برای مرطوب نگه داشتن گوشت در فر، می توان گوشت بدون چربی را به صورت لعاب درآورید
[ترجمه ترگمان]گوشت ناب می تواند برای مرطوب نگه داشتن آن در فر استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرطوب (صفت)
humid, wet, sappy, moist, wettish, dank, dewy, dump

تر (صفت)
watery, humid, wet, soggy, moist, dewy, rainy

نمدار (صفت)
humid, moist, linden

پر از اب (صفت)
moist

گریان (صفت)
crying, tearful, weepy, moist

نمناک (صفت)
hydrous, humid, damp, moist, dabby, wettish

مرطوب کردن (فعل)
damp, moisten, wet, moist

تخصصی

[عمران و معماری] مرطوب
[نساجی] نمناک - مرطوب - تر- آبدار- نمدار

انگلیسی به انگلیسی

• damp, humid, wet
something that is moist is slightly wet.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : moisten / moisturize
اسم ( noun ) : moistness / moisture / moisturizer
صفت ( adjective ) : moist
قید ( adverb ) : _
مرطوب به صورت خوشایند و مفید برعکس damp
خیس یا مرطوب رطابت
مرطوب یا تر اما دلنشین

بپرس