modifier

/ˈmɒdɪfaɪər//ˈmɒdɪfaɪə/

معنی: تعدیل کننده، پیراینده
معانی دیگر: (دستور زبان) معرف، شناسان، توصیف کننده، (شخص یا ابزار) میانسانگر، دگرشگر، متعادل ساز، معتدل ساز

جمله های نمونه

1. In 'speak quietly', the adverb 'quietly' is a modifier.
[ترجمه گوگل]در "بی صدا صحبت کن"، قید "بی سر و صدا" یک اصلاح کننده است
[ترجمه ترگمان]به طور آرام، قید قید یک modifier است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In these, the modifier is the selector, and hence presupposes certain traits of the head.
[ترجمه گوگل]در اینها، اصلاح کننده انتخابگر است و از این رو صفات خاصی از سر را پیش فرض می گیرد
[ترجمه ترگمان]در این موارد، تعدیل کننده انتخاب گر است و از این رو ویژگی های خاص سر را پیش فرض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Or between a misplaced modifier and a logical sentence.
[ترجمه گوگل]یا بین یک اصلاح کننده نابجا و یک جمله منطقی
[ترجمه ترگمان]یا بین یک تعدیل کننده نابجا و یک جمله منطقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a special biological response modifier, polysaccharide from Grifola frondosa has shown well perspective of utilization.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک اصلاح کننده واکنش بیولوژیکی خاص، پلی ساکارید از Grifola frondosa چشم انداز خوبی از استفاده را نشان داده است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک تعدیل کننده پاسخ زیستی خاص، polysaccharide از Grifola frondosa چشم انداز خوبی از کاربرد را نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Skill at interacting with friendly NPCs. 4% Modifier to effective standing from friendly NPC Corporations and Factions per level. Not cumulative with Diplomacy or Criminal Connections.
[ترجمه گوگل]مهارت در تعامل با NPC های دوستانه 4٪ اصلاح کننده به جایگاه موثر از شرکت ها و جناح های NPC دوستانه در هر سطح با دیپلماسی یا ارتباطات جنایی انباشته نیست
[ترجمه ترگمان]مهارت در تعامل با NPCs دوستانه ۴ درصد تعدیل کننده موثر برای ایستادن موثر از یک موسسه ملی خلق خلق و تشکل به ازای هر سطح ارتباط جمعی با دیپلماسی و ارتباطات جنایی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To do so you can a lathe modifier to a spline.
[ترجمه گوگل]برای انجام این کار می توانید یک اصلاح کننده تراش به یک spline کنید
[ترجمه ترگمان]برای انجام این کار، شما می توانید یک تعدیل کننده تراش را به یک نوار باریک تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Acrylic resin ( ACR ), as an impact modifier for R - PVC, was synthesized by latex interpenetrating poly - mer network technique.
[ترجمه گوگل]رزین اکریلیک (ACR)، به عنوان یک اصلاح کننده ضربه برای R-PVC، با تکنیک شبکه پلی مری متقابل لاتکس سنتز شد
[ترجمه ترگمان]رزین Acrylic (ACR)به عنوان یک تعدیل کننده موثر برای پی PVC، از طریق روش شبکه پلی - interpenetrating سنتز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sticky bombs given a . damage modifier vs Panzer Elite Light vehicles.
[ترجمه گوگل]بمب های چسبنده داده شده است اصلاح کننده آسیب در مقابل خودروهای Panzer Elite Light
[ترجمه ترگمان]بمب های چسبان داده شده تعدیل کننده آسیب با وسایل نقلیه ویژه سبک Panzer
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fixed bonus to Undead damage modifier to work with ranged weapons.
[ترجمه گوگل]پاداش ثابت به اصلاح کننده آسیب Undead برای کار با سلاح های دور
[ترجمه ترگمان]پاداش ثابت به تعدیل کننده آسیب Undead برای کار با سلاح های در نوسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A variety of synthetic methods of heat-resisting modifier PMIare introduced and the use of inorganic, organic salt and organic acid as catalyst is concluded.
[ترجمه گوگل]انواع روش های مصنوعی اصلاح کننده مقاوم در برابر حرارت PMI معرفی شده و استفاده از نمک معدنی، آلی و اسید آلی به عنوان کاتالیزور به نتیجه رسیده است
[ترجمه ترگمان]روش های ترکیبی از روش های ترکیبی برای مقاومت در برابر گرمای PMIare معرفی شده و استفاده از inorganic، نمک آلی و آلی به عنوان کاتالیست به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The modifier has to return the result of its processing.
[ترجمه گوگل]اصلاح کننده باید نتیجه پردازش خود را برگرداند
[ترجمه ترگمان]این تعدیل کننده باید نتیجه پردازش خود را برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Magnesium nitrate as matrix modifier in the determination of trace beryllium by GFAAS was studied. The effect mechanism of Mg (NO2 on ashing and atomization was studied.
[ترجمه گوگل]نیترات منیزیم به عنوان تعدیل کننده ماتریکس در تعیین ردیابی بریلیم توسط GFAAS مورد مطالعه قرار گرفت مکانیسم اثر منیزیم (NO2) بر خاکستر شدن و اتمی شدن مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]نیترات منیزیم به عنوان تعدیل کننده ماتریس در تعیین ردیابی ردیابی توسط GFAAS مورد مطالعه قرار گرفت مکانیزم تاثیر منیزیم (NO۲ بر ashing و atomization)مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This study used as a modifier of calcium sulfate, NBS for toughener, HIPS as the theme of plastic polymer composites.
[ترجمه گوگل]این مطالعه به عنوان اصلاح کننده سولفات کلسیم، NBS برای سخت کننده، HIPS به عنوان موضوع کامپوزیت های پلیمری پلاستیکی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه به عنوان یک تعدیل کننده سولفات کلسیم، NBS برای toughener، و بعنوان موضوع کامپوزیت پلی مر بکار رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The raw material and modifier were selected, top quality powder was obtained testing and commercial production.
[ترجمه گوگل]مواد اولیه و اصلاح کننده انتخاب شدند، پودر با کیفیت بالا در آزمایش و تولید تجاری به دست آمد
[ترجمه ترگمان]مواد خام و تعدیل کننده انتخاب شدند، پودر با کیفیت بالا تست و تولید تجاری به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

پیراینده (اسم)
modifier

تخصصی

[برق و الکترونیک] تصحیح کننده کمیتی که می تواند نشانی عملکرد را در کامپیوتر تغییر دهد . مانند cycle index .
[نساجی] اصلاح کننده - تغییر دهنده - بهبود دهنده
[معدن] تنظیمکننده (فلوتاسیون)
[پلیمر] اصلاح کننده

انگلیسی به انگلیسی

• changer; adapter; adjuster; attributive (grammar)
a modifier is a noun or an adjective which comes before a noun in a noun group and affects the meaning of the noun.

پیشنهاد کاربران

Modifier :
کلمه ای، به ویژه صفت یا اسمی که به صورت اسنادی استفاده می شود، که معنای اسم اصلی را محدود می کند یا به آن می افزاید ( مثلاً خوب و خانواده در یک خانه خانوادگی خوب ) .
a word, especially an adjective or noun used attributively, that restricts or adds to the sense of a
...
[مشاهده متن کامل]

head noun
( good and family in a good family hous )

modifier = پیراینده
modified = پیرایش یافته
{دستور زبان} معرف، توصیف کننده
مثال:
Adjectives and adverbs are modifiers.
صفات و قیدها توصیف کننده {و معرف} هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : modify
✅️ اسم ( noun ) : modification / modifier
✅️ صفت ( adjective ) : modifiable
✅️ قید ( adverb ) : _
A word, phrase, or clause that functions as an adjective or adverb
Longman Academic Writing Series - Level 5 - Page 119
modifier ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: توصیف گر
تعریف: وابسته ای که هسته را توصیف یا محدود می کند
توصیف کننده
حالت دهنده
توصیف کردن
توضیح دهنده
کاهنده ، کاهش دهنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس