modern

/ˈmɑːdərn//ˈmɒdn̩/

معنی: نو، جدید، مدرن، نوین، امروزی، کنونی، متاخر
معانی دیگر: امروزین، (وابسته به دورانی از تاریخ که بعد از قرون وسطی یعنی از 1450 میلادی تاکنون ادامه دارد) عهد جدید، (دوران) نوین (در برابر: دوران کهن و دوران میانه)، (عصر) جدید، (معمولا m بزرگ) وابسته به زبان امروزی، معاصر، کسی که در دوران نوین زندگی می کند، دارای عقاید امروزی، متجدد، نوخواه، نوپسند، نوگرا

جمله های نمونه

1. modern advertising is replete with barbarisms
آگهی های تجارتی امروزی پر است از اشتباهات لغوی.

2. modern architecture cannot be dissociated from town planning
معماری نوین را نمی توان از برنامه ریزی شهر جدا کرد.

3. modern artistic cults
گرایش های هنری نوین

4. modern decor
آذین پردازی امروزی،دکور مدرن

5. modern designs tend to simplicity
طرح های جدید به سادگی تمایل دارند.

6. modern dresses
لباس های مدل روز

7. modern ethical theories
نظریه های نوین در بهکردار شناسی

8. modern machinery
ماشین آلات نوین

9. modern man can hardly dispense with electricity
انسان امروزی به سختی می تواند بدون برق دوام بیاورد.

10. modern man has been torn from his spiritual moorings
انسان امروزی از وابستگی های روحی خود منفک شده است.

11. modern methods of archiving
روش های نوین بایگانی کردن

12. modern music excruciated him
موسیقی امروزی او را زجر می داد.

13. modern philosophy is no more than a footnote to greek philosophy
فلسفه ی نوین چیزی جز سفرنگی بر فلسفه ی یونان نیست.

14. modern poetry tries to throw off the trammels of tradition
شعر نو سعی می کند که پابندهای سنت را دور بیاندازد.

15. modern style
سبک جدید

16. modern textile machinery
ماشین آلات نوین پارچه بافی

17. modern thoughts on education
اندیشه های نوین درباره ی آموزش و پرورش

18. modern times
عصر جدید

19. modern western music does not interest her
موسیقی امروزی غربی مورد علاقه ی او نیست.

20. a modern version of renaissance architecture
نمونه ی نوینی از معماری دوره ی رنسانس

21. the modern age
عصر جدید

22. the modern generation
نسل جدید

23. the modern mother feels embattled
مادر امروزی احساس می کند که در فشار است.

24. the modern period begins from 1450
دوران نوین از سال 1450 آغاز می گردد.

25. the modern way of life
روش زندگی امروزی

26. a complete modern who rejects the idea of patriotism
آدم کاملا متجددی که فکر وطن دوستی را مردود می شمارد.

27. a representative modern play
یک نمایش مونه ای جدید

28. i like modern history better than ancient history
من تاریخ نوین را بیشتر از تاریخ کهن دوست دارم.

29. a blend of modern and classical dance
آمیزه ای از رقص های مدرن و کلاسیک

30. a garland of modern armenian poetry
جنگی از شعر نو ارمنی

31. a hospital with modern equipment
بیمارستانی با تجهیزات نوین

32. a prejudice against modern art
نظر منفی نسبت به هنر امروزی

33. a treasury of modern english verse
گلچین شعر نو انگلیسی

34. an anthology of modern english poetry
گلچینی از شعر نو انگلیسی

35. an introduction to modern american poetry
درآمدی بر شعر نوین امریکایی

36. computers have affected modern life
کامپیوتر زندگی مدرن را تحت تاثیر قرار داده است.

37. economic problems in modern societies
مسائل اقتصادی در جوامع امروزی

38. equipped with all modern conveniences
مجهز به کلیه ی تسهیلات مدرن

39. the founder of modern persian poetry
بنیانگذار شعر نو فارسی

40. the introduction of modern medicine into iran
آوردن پزشکی نوین به ایران

41. the kind of modern music that jars on unaccustomed ears
آن گونه موسیقی مدرن که برای گوش های نا آموخته خوشایند نیست

42. the rush of modern life
گرفتاری های زندگانی امروزی

43. we need a modern system of transportation for the city and its environs
برای شهر و حومه ی آن نیاز به شبکه ی ترابری مدرنی داریم.

44. it is built along modern lines
به سبک جدیدی ساخته شده است.

45. japan successfully founded a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت،یک اقتصاد سرمایه داری امروزی را پی ریزی کرد.

46. people who jump on modern poetry as obscure
کسانی که شعر نو را به خاطر مبهم بودن آن مورد انتقاد قرار می دهند

47. problems that have occupied modern thinkers
مسائلی که متفکران امروزی را مشغول داشته است

48. the crabbed complexities of modern engines
پیچیدگی های گیج کننده ی موتورهای جدید

49. the main thrust of modern technology has not been limited to camputers
رانش تکنولوژی جدید محدود به رایانه (کامپیوتر) نبوده است.

50. the sophisticated methods of modern research
روش های پیچیده ی پژوهش های امروزی

51. we need a strong modern army
ما به یک ارتش نیرومند نوین نیاز داریم.

52. a ship equipped with every modern means of navigation
کشتی دارای همه گونه وسایل ناوبری جدید

53. bismarck was the architect of modern germany
بیسمارک بنیانگزار آلمان نوین بود.

54. he was not acquainted with modern farming
او از کشاورزی نوین اطلاع نداشت.

55. japan successfully built up a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت یک اقتصاد نوین سرمایه داری به وجود آورد.

56. out of step with the modern world
نا هماهنگ با دنیای جدید

57. people's interest has shifted to modern dance
علاقه ی مردم معطوف به رقص جدید شده است.

58. the center piece of the modern navy is the nuclear submarine
زیردریایی اتمی،هسته ی مرکزی نیروی دریایی نوین است

59. carriers are the core of a modern navy
کشتی های هواپیمابر هسته ی اصلی نیروی دریایی نوین هستند.

60. he organized the army into a modern fighting machine
او ارتش را به صورت یک ماشین جنگی امروزی سازماندهی کرد.

61. he wanted all the amenities of modern life
او طالب کلیه ی تسهیلات زندگی مدرن بود.

62. prehistoric man has close affinities with modern humans
انسان ماقبل تاریخ شباهت های زیادی با انسان امروزی دارد.

63. that event destroyed my faith in modern medicine
آن رویداد ایمان مرا به پزشکی نوین از بین برد.

64. an order of mind which is perpetually modern
نوعی تفکر که تا ابد امروزی است.

65. he is out of touch with the modern world
او از دنیای امروز بی خبر است.

66. singapor is a good example of a modern city- state
سنگاپور نمونه خوبی از یک شهر کشور نوین است.

67. the atomic bomb is an offspring of modern physics
بمب اتمی دستاورد فیزیک نوین است.

68. their disputation over the relative merits of modern art and ancient art
جستار آنان درباره ی محسنات نسبی هنر امروزی و هنر باستانی

69. they lack the necessary imagination to appreciate modern art
آنان فاقد ذوق لازم برای درک هنر نو می باشند.

70. his kind of idealism has no place in modern politics
خیال پردازی های خاص او در دنیای سیاست امروزی جایی ندارد.

مترادف ها

نو (صفت)
pioneer, up-to-date, brand-new, new, modern, novel, spick-and-span

جدید (صفت)
up-to-date, new, modern, novel, recent, maiden, unprecedented, neoteric

مدرن (صفت)
modern

نوین (صفت)
young, new, modern

امروزی (صفت)
modern, new-fashioned

کنونی (صفت)
modern

متاخر (صفت)
modern, recent, succedent

تخصصی

[فوتبال] مدرن-جدید
[ریاضیات] جدید، مدرن، نوین

انگلیسی به انگلیسی

• contemporary individual; current times; new and up-to-date fashion
advanced, new, contemporary, current; of or pertaining to present time
modern means relating to the present time, for example, the present decade or present century.
modern things are new, or of a new kind.

پیشنهاد کاربران

Some were modern and some were old fashioned.
بعضی ها امروزی بودن و بعضی ها قدیمی
مدرن
مثال: She prefers modern art to traditional art.
او هنر مدرن را به هنر سنتی ترجیح می دهد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: نوین

⚫ نگارش به خط لاتین: Novin

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : modernize
✅️ اسم ( noun ) : modernization / modernity / modernism / modernist
✅️ صفت ( adjective ) : modern / modernistic / modernist
✅️ قید ( adverb ) : _
state - of - the - art
Modern :
نو - نوین
پیشرفته
امروزی
امروزین
به روز
فَراروزین*
( برای نمونه: ) جهان نو - فرهنگ نوین - سامانه های پیشرفته - دستگاه های به روز - زندگی امروزین - رویکرد فراروزین ( نوین )
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین.
Modern =
مدرن/نوین
Modernly =
مدرنانه/نوینانه
Modernity =
مدرنگی/نوینی/نوینگی
Modernize =
مدرنیدن/نوینیدن
Modernizing =
مدرنیدن، مدرنان/نوینیدن، نوینان
...
[مشاهده متن کامل]

مُدرنان مانند خندان ( کسی که میخنند = چیزی که می مدرند )
Modernizer =
مدرننده/نویننده
Modernized =
مدرنیده/نوینیده
Modernization =
مدرنش/نوینش
Modernness =
مدرنیَّت/نوینیَّت
Modernism =
مدرنگرایی/نوینگرایی
Modernist =
مدرنگرا/نوینگرا
*Modernistize =
مدرنگرایاندن/نوینگرایاندن
*Modernistized =
مدرنگرایانده/نوینگرایانده
*Modernistizaion =
مدرنگرایانش/نوینگرایانش
Modernistic =
مدرنگرایک/نوینگراییک
Modernisticize = مدرنگرایکاندن/ نوینگرایکاندن
*Modernisticizer =
مدرنگرایکاننده/نونیگراییکاننده
*Modernisticized =
مدرنگرایکانده/نوینگرایکانده
*Modernisticization =
مدرنگرایکانش/نونینگرایکانش
*Modernistical =
مدرنگرایین/نوینگرایین
*Modernistically =
مدرنگرایینانه/نوینگرایینانه
*Modernisticalize =
مدرنگرایینیدن/نونینگرایینیدن
*Modernisticalizer =
مدرنگراییننده/نونیگراییننده
*Modernisticalized =
مدرنگرایینیده/نونیگرایینیده
*Modernisticalization =
مدرنگرایینش/نوینگرایینش
آن واژه هایی که با ستاره = * مشخص شده، بدین معنی ایه که یا اصلا در زبان وجود نداره، یا به ندرت بکار میره.

باب روز
Novel کنونی
نو
مدرن
نوین
امروزی
تازه
مدرنیته
مدرن ، بروز ، پیشرفته
the president has decided to build a modern observatory
رئیس جمهور تصمیم گرفت تا یک رصدخانه ی پیشرفته بسازد 💿💿
new
جدید , نو , مطابق مد
نوسازی , بازسازی به سبک جدید ( remodern )
جدید، نو

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس