moderator

/ˈmɑːdəˌretər//ˈmɒdəreɪtə/

معنی: تعدیل کننده، مدیر، میانجی، ناظم، کند کننده
معانی دیگر: شخص یا چیزی که ملایم می کند، میانوارگر، میانگیرساز، (در گردهمایی ها و مناظرات و بحث های میزگرد) گرداننده، همایند سرور، ناظم جلسه، رئیس جلسه، گردانگر، (کلیسای پرسبیتاری و غیره) رئیس گروه عامل

جمله های نمونه

1. This professor acts so priggishly -- like a moderator with a gavel!
[ترجمه گوگل]این پروفسور بسیار پرخاشگر عمل می‌کند -- مثل یک ناظم با یک گاو!
[ترجمه ترگمان]این استاد مانند یک تعدیل کننده با چکش عمل می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An independent moderator should be appointed to oversee the negotiations.
[ترجمه گوگل]باید یک ناظم مستقل برای نظارت بر مذاکرات تعیین شود
[ترجمه ترگمان]یک میانجی مستقل باید برای نظارت بر مذاکرات منصوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The moderator invoked a rule causing the debate to be ended.
[ترجمه گوگل]مجری به قاعده ای استناد کرد که باعث شد بحث خاتمه یابد
[ترجمه ترگمان]میانجی یک قانون را احضار کرد که باعث شد بحث خاتمه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I am not proposing him for Moderator, but I am pressing his case.
[ترجمه گوگل]من او را برای مدیر پیشنهاد نمی کنم، اما به پرونده او فشار می دهم
[ترجمه ترگمان]من قصد ندارم از او خواستگاری کنم، اما موضوع را تحت فشار قرار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The moderator for this meeting Eric Hughes, tries to quiet the cacophony of loud, opinionated voices.
[ترجمه گوگل]مدیر این جلسه، اریک هیوز، تلاش می کند تا صدای ناهنجار صداهای بلند و صاحب نظر را خاموش کند
[ترجمه ترگمان]مشاور این جلسه، اریک هیوز، سعی می کند صدای cacophony صداهای بلند و opinionated را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It all depends on the moderator, who is rarely paid for the service.
[ترجمه گوگل]همه چیز به ناظم بستگی دارد که به ندرت برای این سرویس پولی دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]همه اینها به یک میانجی بستگی دارد که به ندرت برای خدمات هزینه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One moderator will be the team leader and will co-ordinate the work of the team.
[ترجمه گوگل]یک ناظم رهبر تیم خواهد بود و کار تیم را هماهنگ می کند
[ترجمه ترگمان]یک میانجی رهبر تیم خواهد بود و کار تیم را هماهنگ خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is a former moderator of the General Assembly.
[ترجمه گوگل]او مدیر سابق مجمع عمومی است
[ترجمه ترگمان]او رئیس سابق مجمع عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dole passed up two thinly veiled invitations by moderator Jim Lehrer to address so-called character issues.
[ترجمه گوگل]دول دو دعوت با حجاب نازک توسط ناظم جیم لرر را برای پرداختن به مسائل به اصطلاح شخصیت ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]دول دو دعوت غیر رسمی را به وسیله میانجی جیم Lehrer برای رسیدگی به مسائل مربوط به شخصیت به تصویب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Moderator: the number of reports about the question and answers.
[ترجمه گوگل]مجری: تعداد گزارش های مربوط به پرسش و پاسخ
[ترجمه ترگمان]مجری: تعداد گزارش ها در مورد سوال و جواب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Moderator: You see how the one-night stand?
[ترجمه گوگل]مجری: می بینید که وضعیت یک شب چگونه است؟
[ترجمه ترگمان]می بینی که اون شب چطوری بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Heavy water (D2O) is the most feasible moderator and coolant in nuclear-fission reactors while deuterium (D) will be the nuclear fuel for thermonuclear fusion in the distant future.
[ترجمه گوگل]آب سنگین (D2O) عملی‌ترین تعدیل‌کننده و خنک‌کننده در راکتورهای شکافت هسته‌ای است در حالی که دوتریوم (D) سوخت هسته‌ای برای همجوشی حرارتی هسته‌ای در آینده‌ای دور خواهد بود
[ترجمه ترگمان]آب سنگین یکی از موثرترین moderator و سردکننده در رآکتورهای شکافت هسته ای است، در حالی که دوتریوم (D)سوخت هسته ای برای گداخت هسته ای در آینده دور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Forum's announcements, suggestions, questions, exchange links, moderator applications are all here ~!
[ترجمه گوگل]اطلاعیه های انجمن، پیشنهادات، سوالات، لینک های تبادل، برنامه های ناظر همه اینجا هستند ~!
[ترجمه ترگمان]اعلامیه، پیشنهادها، سوالات، پیوندهای ارزی، برنامه های تعدیل کننده همه اینجا هستند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

مدیر (اسم)
principal, master, moderator, administrator, manager, director, foreman, superintendent, helmsman, intendant, padrone, schoolmaster

میانجی (اسم)
moderator, intermediary, arbitrator, mediator, intermediate, intercessor, go-between, come-between, contact man, paraclete, in-between

ناظم (اسم)
moderator, manciple

کند کننده (اسم)
moderator

تخصصی

[سینما] گرداننده بحث - گرداننده برنامه
[مهندسی گاز] آرام کننده
[نساجی] کند کننده - کاهش دهنده
[نفت] تعدیل کننده

انگلیسی به انگلیسی

• mediator, arbitrator, intermediary; person who is responsible for a newsgroup or mailing list on the internet and for checking the messages before sending them to the group (computers)
a moderator is a member of the protestant clergy who is in charge at large and important church meetings.
a moderator is also someone who tries to help settle disputes between different groups of people.

پیشنهاد کاربران

در مقالات علمی: تعدیل کننده، تعدیل گر
میاندار
بهترین برابر برای این واژه، چون moderate هم به چم میانه و میانگین می باشد. Moderator کسی هست که همه چیز را در همان میانه نگه می دارد. سپس میاندار با همان ساختار برابر این واژه است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : moderate
✅️ اسم ( noun ) : moderate / moderation / moderator
✅️ صفت ( adjective ) : moderate
✅️ قید ( adverb ) : moderately
مهارگر
moderator ( فیزیک )
واژه مصوب: کُندساز
تعریف: ماده‏ای که از سرعت نوترون می‏کاهد تا نوترون بتواند در هسته جذب شود
تعدیل بخش
گرداننده بحث , اداره کننده بحث
# an independent moderator
# a series of TV debates with no moderator
در کنفرانسها یا فروم ها و یا مراسم ها، به مجری گفته می شود
Moderator : ناظر
Designer : طراح
Moderate : ملایم - ملایم کردن - تعدیل دادن - اداره کردن
میزبان
سرور server
کسی که نظارت می کند، ناظر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس