mockery

/ˈmɑːkəri//ˈmɒkəri/

معنی: مسخره، استهزاء، طنز، زحمت بیهوده
معانی دیگر: تمسخر، مچل سازی، استهزا، (شخص یا چیز) مورد تمسخر، مضحکه، اسباب خنده، سزاوار تمسخر، هجو، تقلید، ادا، نوا درآوردی، کوشش بی حاصل، بیهودگی

جمله های نمونه

1. make a mockery of
مسخره بودن یا بیهوده بودن چیزی را نشان دادن

2. that speedy trial was a mockery of justice
با آن محاکمه ی سریع دستگاه دادگستری را مضحکه کردند.

3. the movie was an utter mockery
آن فیلم کاملا مسخره بود.

4. he answered with a note of mockery in his voice
با لحن تمسخرآمیز جواب داد.

5. There was mockery now in those piercing blue eyes.
[ترجمه گوگل]اکنون در آن چشمان آبی نافذ، تمسخر وجود داشت
[ترجمه ترگمان]اکنون در آن چشمان آبی نافذ، تمسخر دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a tone of mockery in his voice.
[ترجمه گوگل]لحن تمسخر در صداش بود
[ترجمه ترگمان]در صدایش لحن تمسخر دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This building plan makes a mockery of the government's environmental policy.
[ترجمه گوگل]این طرح ساختمانی سیاست محیط زیستی دولت را به سخره می گیرد
[ترجمه ترگمان]این طرح ساختمانی موجب تمسخر سیاست زیست محیطی دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He replied with a note of mockery in his voice.
[ترجمه گوگل]او با صدای تمسخر آمیز پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]با لحنی استهزا آمیز جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The debate was a mockery. A big yawn.
[ترجمه گوگل]بحث تمسخر بود یه خمیازه بزرگ
[ترجمه ترگمان]بحث مورد تمسخر قرار گرفت خمیازه بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This decision makes a mockery of the government's economic policy.
[ترجمه گوگل]این تصمیم سیاست اقتصادی دولت را به سخره می گیرد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم باعث تمسخر سیاست اقتصادی دولت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The trial was a mockery of justice.
[ترجمه گوگل]محاکمه تمسخر عدالت بود
[ترجمه ترگمان]محاکمه استهزا آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was provoked by their mockery to say more than he had intended.
[ترجمه گوگل]او با تمسخر آنها برانگیخته شد تا بیش از آنچه در نظر داشت بگوید
[ترجمه ترگمان]بیش از آنچه تصور کرده بود مسخره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The performance was an utter mockery.
[ترجمه گوگل]اجرا یک تمسخر کامل بود
[ترجمه ترگمان]نمایش یک مسخره تمام عیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The medical examination was a mockery; the doctor hardly looked at the child.
[ترجمه گوگل]معاینه پزشکی یک تمسخر بود دکتر به سختی به کودک نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]معاینه پزشکی مسخره بود، دکتر به زحمت به بچه نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She couldn't stand any more of their mockery.
[ترجمه گوگل]دیگر طاقت تمسخر آنها را نداشت
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست بیش از این مسخره آن ها را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

استهزاء (اسم)
mockery, ridicule, scoff, jeer, derision, sneer, fleer

طنز (اسم)
quip, mockery, scoff, irony, jeer, joke

زحمت بیهوده (اسم)
mockery

انگلیسی به انگلیسی

• insulting speech, jeering; mimicry; ridicule; occasion of derision; poor or offensive imitation
mockery is words, behaviour, or opinions that are unkind and scornful.
if you describe an event or situation as a mockery, you mean that it seems unsuccessful and worthless.

پیشنهاد کاربران

مچل
مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .

Noun :
an absurd misrepresentation or imitation of something
مسخره بازی
ادا بازی
ادا در آوردن ها
به سخره گرفتن ها
( ادای چیزی را در آوردن و به سخره گرفتن )

طعنه
ریشخند

بپرس