mixture

/ˈmɪkst͡ʃər//ˈmɪkst͡ʃə/

معنی: ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره
معانی دیگر: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، پارچه ی آمیخته

جمله های نمونه

1. a mixture rich in lime
یک آمیزه ی پر آهک

2. this mixture is two parts milk and one part honey
این آمیزه دو پیمانه شیر است و یک پیمانه عسل.

3. an indiscriminate mixture of several languages
آمیزه ی آشفته ای از چندین زبان خارجی

4. the gradual mixture of those two languages
امتزاج تدریجی آن دو زبان

5. she worked the mixture into a paste
او آن مخلوط را (ورز داد و) تبدیل به خمیر کرد.

6. this tobacco is a mixture of three different kinds
این توتون آمیزه ای از سه نوع مختلف است.

7. A mixture of selected funds is an optimum choice for future security and return on investment.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از صندوق های منتخب یک انتخاب بهینه برای امنیت آینده و بازگشت سرمایه است
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از صندوق های انتخاب شده یک انتخاب بهینه برای امنیت آتی و بازگشت سرمایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The town is a mixture of the old and the new.
[ترجمه گوگل]شهر آمیخته ای از قدیم و جدید است
[ترجمه ترگمان]شهر ترکیبی از کهنه و نو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The baker frosted the cake with a mixture of sugar and whites of eggs.
[ترجمه گوگل]نانوا روی کیک را با مخلوطی از شکر و سفیده تخم مرغ یخ زد
[ترجمه ترگمان]نانوا کیک را با مخلوطی از شکر و سفیده تخم مرغ یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Concrete is a mixture of sand and cement.
[ترجمه گوگل]بتن مخلوطی از ماسه و سیمان است
[ترجمه ترگمان]بتن ترکیبی از ماسه و سیمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Spoon the mixture carefully into the mould.
[ترجمه گوگل]مخلوط را با احتیاط داخل قالب بریزید
[ترجمه ترگمان]مخلوط را به دقت به داخل قالب اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The city is a mixture of old and new buildings.
[ترجمه گوگل]این شهر ترکیبی از ساختمان های قدیمی و جدید است
[ترجمه ترگمان]شهر ترکیبی از ساختمان های قدیمی و جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mixture of sights, smells and sounds around her made her senses reel.
[ترجمه گوگل]آمیختگی مناظر، بوها و صداهای اطرافش، حواس او را به چرخش درآورد
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از مناظر، بوها و صداهای اطراف او باعث می شود حواس او پرت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is mixing the mixture of flour and water.
[ترجمه گوگل]او مخلوط آرد و آب را مخلوط می کند
[ترجمه ترگمان]او مخلوطی از آرد و آب را مخلوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mould the mixture into shape while hot, before it hardens.
[ترجمه گوگل]مخلوط را قبل از اینکه سفت شود در حالی که داغ است به شکل قالب در آورید
[ترجمه ترگمان]مخلوط را قبل از اینکه سفت شود به شکل شکل دهید قبل از اینکه سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Give the mixture a good stir.
[ترجمه گوگل]مخلوط را خوب هم بزنید
[ترجمه ترگمان]این معجون را از هم جدا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This drink is a mixture of three different sorts.
[ترجمه گوگل]این نوشیدنی ترکیبی از سه نوع مختلف است
[ترجمه ترگمان]این نوشیدنی ترکیبی از سه گونه مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If the mixture seems dry, add water.
[ترجمه گوگل]اگر مخلوط خشک به نظر می رسد، آب اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]اگر مخلوط خشک به نظر می رسد، آب اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

مخلوطی (اسم)
blend, mixture

امیزه (اسم)
mix, blend, mixture, melange

اختلاط (اسم)
integration, synthesis, mix, brew, mixture, melange, intermixture, medley, conglomerate, welter, commixture, macedoine

معجون (اسم)
mixture, confection, electuary

اشوره (اسم)
mixture

تخصصی

[علوم دامی] آمیزه، مخلوط
[شیمی] مخلوط
[عمران و معماری] مخلوط
[برق و الکترونیک] مخلوط
[مهندسی گاز] مخلوط
[نساجی] مخلوط - آمیخته
[ریاضیات] آمیخته، اختلاط، ترکیب، آمیزه، مخلوط
[پلیمر] مخلوط

انگلیسی به انگلیسی

• combination, blend, compound, jumble, variety
a mixture of things consists of several different things together.
a mixture is a substance that consists of other substances which have been stirred or shaken together.

پیشنهاد کاربران

مخلوط / آمیزه
مثال: The cake batter is a mixture of flour, sugar, and eggs.
خمیر کیک یک مخلوط از آرد، شکر و تخم مرغ است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
همراهیِ . . . با . . . .
Mixture
مخلوط کردن دو یا چند ماده میباشد
واژه mix با واژه ( ( آمیختن ) ) از یک بُن و ریشه می باشد. ( خ ) در زبانهای اروپایی به گونه ( x ) بیشتر بکار می رود. ( در زبان آلمانی نیز این واژه به گونه mishen بکار می رود که همانندی آن با واژه آمیختن بیشتر آشکار می شود ) .
...
[مشاهده متن کامل]

mix=آمیختن
mixture=آمیختار ( ture در زبان انگلیسی با پسوند ( ار ) یا ( گار ) در پارسی همانند می باشد ) .
برای نمونه فُلان چیز آمیختاری از بَهمان چیزها می باشد.

a combination of more things
i tried baking a cake with mixture of a sack of wheat flour and one white egg ans some sugar

بپرس