mixer

/ˈmɪksər//ˈmɪksə/

معنی: مخلوط کن، امیزنده
معانی دیگر: (آدم) خوش برخورد، معاشرتی، خوش سلوک، سر و زبان دار، مردم دار، (دستگاه برقی یا دستی برای مخلوط کردن اجزای خوراک) آمیزگر، (ماشین ویژه ی مخلوط کردن رنگ ها یا ملاط و غیره) همزن، مهمانی رقص یا جشن برای آشناسازی مردم با یکدیگر، (کسی که کارش درهم آمیختن صداها و هماهنگ کردن منابع صوتی یا بصری و ضبط آنها روی نوار و غیره است) هم گذار

جمله های نمونه

1. a cement mixer
دستگاه همزن سیمان

2. a singles mixer
مهمانی برای آشنا سازی مجردان

3. his wife is a good mixer
زن او بسیار معاشرتی است.

4. put the eggs in a mixer and then pour them onto the flour and sugar
تخم مرغ ها را در مخلوط کن بگذار سپس روی آن آرد و شکر بریز

5. You can take the mixer apart to clean it.
[ترجمه گوگل]می توانید همزن را جدا کنید تا تمیز شود
[ترجمه ترگمان]میتونی مخلوط کن رو از هم جدا کنی تا تمیزش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A cement mixer agitates the cement until it is ready to pour.
[ترجمه گوگل]یک همزن سیمان سیمان را به هم می زند تا آماده ریختن شود
[ترجمه ترگمان]یک سیمان سیمانی از سیمان تا زمانی که آماده ریختن آن باشد، سیمان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The food mixer is her latest toy.
[ترجمه گوگل]میکسر غذا آخرین اسباب بازی اوست
[ترجمه ترگمان]میکسر غذایی آخرین اسباب بازی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cooper was a good mixer, he was popular.
[ترجمه گوگل]کوپر میکسر خوبی بود، محبوب بود
[ترجمه ترگمان]کوپر یکی از mixer خوب بود، او محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The school always holds a mixer on the second week of the term.
[ترجمه گوگل]مدرسه همیشه در هفته دوم ترم میکسر برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]این مدرسه همیشه یک میکسر در هفته دوم ترم نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Combine first 7 ingredients in a large mixer bowl and add buttermilk, butter and eggs.
[ترجمه گوگل]7 ماده اول را در یک کاسه بزرگ همزن بریزید و دوغ، کره و تخم مرغ را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]۷ ماده اولیه را در یک کاسه بزرگ مخلوط کن بریزید و کره، کره و تخم مرغ را اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With an electric mixer, beat at low speed until moistened and then at medium speed for 3 minutes.
[ترجمه گوگل]با همزن برقی با دور کم بزنید تا مرطوب شود و سپس با سرعت متوسط ​​3 دقیقه بزنید
[ترجمه ترگمان]با یک میکسر الکتریکی، با سرعت پایین، تا زمانی که مرطوب شود و سپس با سرعت متوسط به مدت ۳ دقیقه، ضربه بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Add whipped cream; using mixer, beat well.
[ترجمه گوگل]خامه فرم گرفته را اضافه کنید؛ با استفاده از همزن خوب هم بزنید
[ترجمه ترگمان]خامه زده شده را اضافه کنید و با استفاده از میکسر به خوبی بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In a large mixer bowl, combine cup orange juice with all the cake ingredients.
[ترجمه گوگل]در یک کاسه بزرگ همزن، آب پرتقال را با تمام مواد کیک مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]در یک کاسه بزرگ مخلوط کن، آب پرتغال را با تمام مواد تشکیل دهنده آن ترکیب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cream butter and shortening by beating in mixer bowl until smooth, 1 to 2 minutes using paddle attachment.
[ترجمه گوگل]کره را به مدت 1 تا 2 دقیقه با استفاده از پارو با همزن در کاسه همزن بزنید تا یکدست شود
[ترجمه ترگمان]کره کرمی و کوتاه شدن با شکست در یک کاسه مخلوط کن را تا دو دقیقه بعد از اتصال با پارو به مدت ۱ تا ۲ دقیقه کوتاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Replace the taps To fit the new mixer tap follow step 2 in reverse.
[ترجمه گوگل]شیرها را تعویض کنید برای جا دادن شیر مخلوط کن جدید، مرحله 2 را به صورت معکوس دنبال کنید
[ترجمه ترگمان]شیرها را تعویض کنید تا با تپ میکسر جدید متناسب با گام ۲ در عکس حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخلوط کن (اسم)
mixer

امیزنده (اسم)
mixer

تخصصی

[شیمی] مخلوط کن
[سینما] ترکیب کن / ترکیب کننده - مأمور میکس - دستگاههای چند مجرایی - ترکیب کننده نوار صوتی - آمیزشگر (متصدی آمیزش صداها) - درهم آمیزی صدا
[عمران و معماری] مخلوط کن - مخلوط کننده - میکسر - همزن
[کامپیوتر] ترکیب کننده - کنترل نرم افزاری که بلندی نسبی انواع صداهای تولید شده توسط یک کارت صوتی را تعیین می کند، مانند MIDI، و گفتار ترکیب شده.
[برق و الکترونیک] مخلوط کننده 1. قطعه ای با دو یا چند ورودی معمولاً قابل تنظیم و یک خروجی مشترک . این قطعه سیگنالهای صوت و تصویر مجزا را به طور خطی در شرایط مورد نظر ترکیب می کند تا یک سیگنال خروجی تولید کند . 2. طبقه ای در گیرنده سوپر هترودین که در آن سیگنال RF مدوله نشده ی ورودی با سیگنال RF نوسان ساز محلی ترکیب می شود تا سیگنال IF مدوله شده را ایجاد کند . از دیودهای بلوری به عنوان مخلوط کننده در رادار و سایر تجهیزات ریز موج استفاده ی گسترده ای می شود . آن را اولین آشکار ساز یا اولین اشکار ساز مخلوط کننده نیز می نامند . مخلوط کننده و نوسان با یکدیگر مبدل را تشکیل می دهند . 3. قطعه غیر خطی که در آن دو باریکه نوری برای ساختن باریکه جدیدی ترکیب می شوند که باسمدی برابر با مجموع یا تفاضل طول موجهای ورودی دارد . اختلاف بسامد بین دو پرتو ممکن است آنقدر کم باشد که به جای طیف امواج نوری در طیف امواج رادیویی قرار گیرد . - مخلوط کننده
[صنایع غذایی] مخلوط کننده : دستگاهی که برای اختلاط و ترکیب کردن ۲ یا چند نوع ماده با هم به کار میرود.
[مهندسی گاز] مخلوط کننده، بهم زن
[زمین شناسی] مخلوط کننده دستگاهی که برای تهیه بتن به کار میرود و اجزاء بتن را بخوبی باهم مخلوط میکند.مخلوط کننده ها به دو دسته متناوب ومداوم تقسیم می شوند .
[نساجی] مخلوط کن
[ریاضیات] مخلوط کننده، مخلوط کن، به هم زن
[معدن] مخلوطکن (حفاری اکتشافی) - مخلوطکن (عمومی فرآوری)
[نفت] مخلوط کن
[پلیمر] مخلوط کن

انگلیسی به انگلیسی

• one or something which mixes; party for introducing people (slang)
a mixer is a machine used for mixing things together.

پیشنهاد کاربران

a machine that mixes substances
دستگاهی که مواد را مخلوط می کند
مخلوط کن، هم زن
a cement mixer
an electric ( food ) mixer
mixermixer
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mixer
دستگاه همزن مثال برای خامه درست کردن کیک
مهمانی که هدفش آشنا سازی مردم با یکدیگر باشد
mixer ( عمومی )
واژه مصوب: همزن 2
تعریف: وسیله‏ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی
مخلوط کردن چند نوع مواد غذایی
It also means a:
A party to help people meet each other.

بپرس