mistaken

/ˌmɪˈsteɪkən//mɪˈsteɪkən/

نادرست، غلط، خطا، اشتباهی، عوضی، نابجا، درست درک نشده، مورد سوتفاهم، اشتباه کرده

جمله های نمونه

1. mistaken identity
اشتباه در تعیین هویت،هویت عوضی

2. mistaken identity
هویت عوضی

3. quite mistaken
کاملا در اشتباه

4. be mistaken
در اشتباه بودن،اشتباه کردن

5. he was mistaken all along
او از ابتدا در اشتباه بود.

6. they are sadly mistaken
به طرز تاسف آوری در اشتباهند.

7. unless i am mistaken
اگر اشتباه نکنم

8. you have always been mistaken about my motives
شما همیشه درباره ی انگیزه های من دچار اشتباه بوده اید.

9. and herein you were sorely mistaken
و در این مورد شما کاملا در اشتباه بودید.

10. You are completely mistaken about Jane.
[ترجمه گوگل]شما در مورد جین کاملا در اشتباه هستید
[ترجمه ترگمان]تو کاملا در مورد جین اشتباه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Designers are mistaken if they believe we all want to be supermodel clones.
[ترجمه گوگل]اگر طراحان معتقد باشند که همه ما می‌خواهیم شبیه‌سازی سوپرمدل باشیم، اشتباه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]designers اشتباه می کنند اگر اونا اعتقاد داشته باشن که همه ما دوست داریم یک سوپر کلوب باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was mistaken for the minister.
[ترجمه خ] او با وزیر اشتباه گرفته شد
|
[ترجمه Mosa] او را با وزیر اشتباه گرفتن
|
[ترجمه گوگل]او را با وزیر اشتباه گرفتند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر وزیر اشتباه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He seems to be mistaken in the new treatment.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او در درمان جدید اشتباه کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد در درمان جدید اشتباه کرده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His forthright manner can be mistaken for rudeness.
[ترجمه گوگل]رفتار صریح او را می توان با بی ادبی اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]رفتار صادقانه او ممکن است به خاطر گستاخی اشتباه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[فوتبال] اشتباها

انگلیسی به انگلیسی

• erroneous, wrong; being in error, having made a mistake
if you are mistaken about something, you are wrong about it.
a mistaken belief or opinion is incorrect.
when someone incorrectly thinks that they have found or recognized a person who they have been looking for or who they know, you refer to this as a case of mistaken identity.
see also mistake.

پیشنهاد کاربران

1. اشتباه. اشتباهی. نادرست. غلط 2. غلط درک شده. مورد سوء تفاهم واقع شده 3. در اشتباه 4. نابجا. بی جهت
مثال:
a case of mistaken identity
یک موردِ ( تعیین هویت ) و شناسایی اشتباه و نادرست
مردد
. . . If I'm not mistaken
اگه اشتباه نکنم. . . ( یه اصطلاح )
در اشتباه

بپرس