mistake

/ˌmɪˈsteɪk//mɪˈsteɪk/

معنی: غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، بد شانسی، خبط کردن، درست نفهمیدن، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن
معانی دیگر: لغزش، اشکوخ، رمژک، لغزش کردن، سوتفاهم، عوضی گرفتن، (چیزی را) با چیز دیگر اشتباه گرفتن

جمله های نمونه

1. don't mistake my meaning; i didn't mean to offend you
در برداشت منظورم اشتباه نفرمایید نمی خواستم موجب رنجش شما بشوم.

2. his mistake abashed him
اشتباهش او را شرمسار کرد.

3. his mistake was to engulf himself in a political mire
اشتباه او این بود که خود را در یک منجلاب سیاسی غوطه ور کرد.

4. the mistake was fathered on him
اشتباه را به گردن او انداختند.

5. this mistake will cost you
این اشتباه برایت گران تمام خواهد شد.

6. by mistake
اشتباها،سهوا

7. a colossal mistake
اشتباه بسیار بزرگ

8. a fatal mistake
اشتباه مرگبار

9. a foolish mistake
اشتباه احمقانه

10. a ghastly mistake
اشتباه عظیم

11. a glaring mistake
اشتباه لپی

12. a gross mistake
اشتباه فاحش

13. a slight mistake
اشتباه کم اهمیت

14. an inadvertent mistake
اشتباه غیرعمدی

15. an intentional mistake
اشتباه دانسته

16. some people mistake me for my brother iraj
برخی مردم مرا با برادرم ایرج اشتباه می کنند.

17. and no mistake
(عامیانه) قطعی،حتما،بدون شک،ردخور ندارد

18. make no mistake (about it)
غیر از این فکر نکن،در این مورد اشتباه نکن

19. an even worse mistake
اشتباه حتی بدتر

20. she regrets her mistake
او از اشتباه خود متاسف است.

21. to make a mistake
اشتباه کردن

22. to own one's mistake
اشتباه خود را تصدیق کردن

23. to repair a mistake
لغزشی را جبران کردن

24. he made a costly mistake
او اشتباه زیان باری (پرخرجی) کرد.

25. he was unconscious of his mistake
از اشتباه خودش بی خبر بود.

26. their hasty marriage was a mistake
ازدواج عجولانه ی آنها خطا بود.

27. he is ever making the same mistake
او پیوسته همین اشتباه را می کند.

28. he pulled one of my molars by mistake
او یکی از دندان های آسیاب مرا اشتباها کشید.

29. he had the grace not to mention my mistake
او با بزرگواری از ذکر اشتباه من خودداری کرد.

30. his ego did not let him admit his mistake and apologize
غرورش به او اجازه نداد که اشتباه خود را بپذیرد و پوزش بخواهد.

31. trying to integrate government-owned and private factories was a big mistake
سعی در ادغام کردن کارخانه های دولتی و خصوصی اشتباه بزرگی بود.

مترادف ها

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

اشتباه (اسم)
slip, error, mistake, errancy, blame, wrong, fault, flounder, fumble, gaffe, boo, inaccuracy, snafu, misgiving, mix-up

سهو (اسم)
slip, error, mistake, wrong, blunder, oversight, inadvertence, omission, inadvertency, miscue

خطا (اسم)
slip, error, mistake, transgression, lapse, fault, miss, sin, blunder, miscue, misfeasance

خبط (اسم)
dereliction, error, mistake, rascality, blunder, boner, gaffe

بدشانسی (اسم)
mistake, failure, misfortune, ill luck, contretemps, mischance

خبط کردن (فعل)
mistake, fluff

درست نفهمیدن (فعل)
mistake, misapprehend, misunderstand, misconceive

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

سهو کردن (فعل)
mistake, blunder, make an error, make a mistake

خطا کردن (فعل)
mistake, overshoot, miss, sin, make an error, bungle, goof, err

تخصصی

[عمران و معماری] خطا
[کامپیوتر] اشتباه، خطا .
[حقوق] اشتباه، سهو، خطا
[ریاضیات] اشتباه

انگلیسی به انگلیسی

• blunder, fault; error
make an error, be wrong; misinterpret, misunderstand; confuse
if you make a mistake, you do something which you did not intend to do, or which produces a result that you do not want.
if you mistake one person or thing for another, you wrongly think that they are the other person or thing.
if you mistake something such as a name or address, you are wrong about it.
see also mistaken, mistook.
if you do something which you did not intend to do, you can say that you did it by mistake.
if you say there is no mistaking something, you mean that you cannot fail to recognize or understand it.

پیشنهاد کاربران

دُژگِرِفتَن
( Dozhgereftan )
خطا. غلط، اشتباه کردن، درست نفهمیدن، اشتباه، کامپیوتر: اشتباه، اشتباه کردن، بازرگانی: خطا
اشتباه، خطا
مثال: She realized her mistake after it was too late to fix it.
او پس از آنکه دیر شد به مشکل خود پی برد.
to be wrong about or to fail to recognize something or someone. It can also mean to make an error or blunder in judgment or action.
اشتباه کردن یا ناتوان بودن در شناخت چیزی یا کسی
همچنین می تواند به معنای خطا یا اشتباه کردن در قضاوت یا عمل باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

You can't mistake their house - it has a bright yellow front door.
formal/ I mistook your signature and thought the letter was from someone else.
Pistorius claimed he mistook Steenkamp for an intruder, but after a lengthy trial, which attracted enormous international media attention, a judge disagreed.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mistake
خطا کردن، اشتباه کردن
mistake: خطا
identify problems
identify mistakes
به عنوان اسم : اشتباه ؛ خبط و خطا ؛ غلط ؛ بدشانسی .
به عنوان فعل : درست نفهمیدن ( ( سو تفاهم ) )
خطا، اشتباه، غلط
What's your number
نادرست
سَهویدَن.
اشتباه گرفتن
Miss take
برداشت اشتباه
بدفهمیدن
عوضی گرفتن
بد برداشت کردن
Mistake / Mistook / Mistaken
Horrible mistake
اشتباه وحشتناک
@لَنگویچ

برای یادسپاری بهتر می توان با استخراج کلماتی از داخل کلمه ی مورد نظر و ساخت جملات و تصورات ذهنی ماندگاری ان را بیشتر کرد طبق نظر مهندس نصرت در تکنیک های یادسپاری، بهره بردن از کلمات طنز و مسخره ماندگاری ذهنی را بیشتر می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

استخراج کلمات
miss:دوشیزه، گم کردن.
take:گرفتن، لمس کردن.
بعضی از روسای جمهور وقتی خارج رفتند خودشون را گم کردند یا شاید هم اشتباهی دست خانم های بیگانه را گرفتند ( دست دادن ) پس حمل بر اشتباه کنید. .

You're in a bad mistake
تو بد مخمصه ای افتادی
اشتباه گرفتن با چیز دیگری
something that you think or do that is wrong
اشتباه، خطا
اشتباه کردن، غاز کردن
اشتباه ، خطا
I think you made a mistake
تصور میکنم شما اشتباه کردید🧸
guardians mistaking Chinese supply as eradicating economic cycles :
متولیانی که عرضه چین را به اشتباه ریشه کن کننده چرخه های اقتصادی می دانند
It doesn't fit my mood
You're making a big mistake in your own right
با روحیه ی من سازگار نیست
اشتباه بزرگی در حق خودت میکنی
اشتباه
جا گذاشتن
I love him with love of heart
� I made a mistake in the moment of emotion
من او را با عشق به قلب دوست دارم
من در لحظه احساسات اشتباه کردم
�forgive me ، من را ببخش
You are my only love تو تنها عشق من هستی
Sorry
اشتباه کردن
خطا - بد - کار بد
خطا
اشتباه واقعی ( متون حقوقی )
غلط کردن
کارزشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس