mismatched

جمله های نمونه

1. he wore mismatched socks
او جوراب تا به تا پوشیده بود.

2. I always thought Chris and Monique were mismatched, so I wasn't surprised when they got divorced.
[ترجمه گوگل]من همیشه فکر می کردم کریس و مونیک با هم هماهنگ نیستند، بنابراین وقتی آنها طلاق گرفتند تعجب نکردم
[ترجمه ترگمان]من همیشه فکر می کردم ک - - ری - - س \"و\" مونیک \" با هم mismatched، واسه همین وقتی از هم طلاق گرفتن تعجب نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two opponents are mismatched.
[ترجمه گوگل]دو حریف با هم هماهنگ نیستند
[ترجمه ترگمان]دو حریف mismatched
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They made a mismatched couple.
[ترجمه گوگل]آنها یک زوج نامتناسب درست کردند
[ترجمه ترگمان] اونا یه زوج mismatched درست کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A mismatched, haphazard gang of pots looks terrible and it is worth investing some decent money in creating a cohesive style.
[ترجمه گوگل]یک گروه ناهنجار و نامتناسب از گلدان ها وحشتناک به نظر می رسد و ارزش دارد که مقداری پول مناسب برای ایجاد یک سبک منسجم سرمایه گذاری کنید
[ترجمه ترگمان]یک گروه نامرتب و نامرتب به نظر می رسد که خیلی بد به نظر می رسد و ارزش سرمایه گذاری کمی در ایجاد یک سبک منسجم را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many bloggers seem just impedance mismatched with the preternaturally positive PR professionals, and woe to the flack who's busted trying to game Digg without revealing that they're paid to do so.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد بسیاری از وبلاگ‌نویس‌ها امپدانس با متخصصان روابط عمومی که از قبل مثبت بودند مطابقت ندارد، و وای به حال گروهی که تلاش می‌کنند بازی Digg را بدون اینکه فاش کنند برای انجام این کار پول می‌گیرند، شکسته‌اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از وبلاگ نویسان به نظر می رسد که فقط در مقایسه با متخصصان مثبت PR preternaturally، mismatched و woe نسبت به the که سعی دارند بدون نشان دادن این که این کار را انجام می دهند، busted کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. File validation error - mismatched logo package.
[ترجمه گوگل]خطای اعتبارسنجی فایل - بسته آرم مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]خطای اعتبار سنجی پرونده - بسته لوگوی mismatched
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. File validation error - mismatched ad package.
[ترجمه گوگل]خطای اعتبارسنجی فایل - بسته تبلیغاتی مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]خطای اعتبار سنجی پرونده - بسته تبلیغاتی mismatched
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The aunt felt her niece was mismatched and was openly contemptuous of Hung - chien's abilities and qualifications.
[ترجمه گوگل]عمه احساس می کرد که خواهرزاده اش ناسازگار است و آشکارا توانایی ها و شایستگی های هونگ چین را تحقیر می کرد
[ترجمه ترگمان]خاله پتونیا احساس کرد که خواهرزاده او به زحمت was و علنا نسبت به توانایی و صلاحیت و صلاحیت و صلاحیت چنین کاری دست و پا چلفتی بودنش را به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His two mismatched enthusiasms in those days had been debating and ballroom dancing.
[ترجمه گوگل]دو شور و شوق نامتناسب او در آن روزها بحث و جدل و رقص در سالن رقص بود
[ترجمه ترگمان]دو شور و شوق و شور و شوق او در آن روزها در حال مناظره و رقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the next round of replication, the mismatched members of the base pair are separated, and each specifies its normal complementary base. The end result is a transition mutation.
[ترجمه گوگل]در دور بعدی تکرار، اعضای ناهماهنگ جفت پایه از هم جدا می شوند و هر کدام پایه مکمل عادی خود را مشخص می کنند نتیجه نهایی یک جهش گذار است
[ترجمه ترگمان]در دور بعدی تکثیر، اعضای mismatched جفت باز از هم جدا می شوند و هر کدام یک پایه مکمل طبیعی خود را مشخص می کنند نتیجه نهایی جهش گذار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If appropriate, cast any mismatched parameters to match the type that the method is expecting.
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم، پارامترهای ناهماهنگ را برای مطابقت با نوع مورد انتظار روش انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]اگر مناسب باشد، هر گونه پارامتر mismatched برای مطابقت با این نوع که روش انتظار دارد، انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two players were badly mismatched, eg one was much better than the other.
[ترجمه گوگل]دو بازیکن به شدت با هم هماهنگ نبودند، مثلاً یکی از دیگری بهتر بود
[ترجمه ترگمان]دو بازیکن ناجور بودند، مثلا یکی از آن ها خیلی بهتر از دیگری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For a class of triangularly nonlinear systems with mismatched uncertainties, the output tracking controller is derived based on adaptive control method and Variable Structure Control(VSC) approach.
[ترجمه گوگل]برای دسته‌ای از سیستم‌های غیرخطی مثلثی با عدم تطابق نامطلوب، کنترل‌کننده ردیابی خروجی بر اساس روش کنترل تطبیقی ​​و رویکرد کنترل ساختار متغیر (VSC) مشتق شده‌است
[ترجمه ترگمان]برای یک کلاس از سیستم های غیرخطی triangularly با عدم قطعیت ها، کنترلر ردیابی خروجی براساس روش کنترل تطبیقی و رویکرد کنترل ساختار متغیر (VSC)بدست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is nothing developmental linking the middle childhood years with fountain pens and mismatched socks.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز توسعه‌دهنده‌ای وجود ندارد که سال‌های میانی کودکی را با خودکارها و جوراب‌های نامتناسب مرتبط کند
[ترجمه ترگمان]هیچ پیشرفتی برای ارتباط بین سال های کودکی میانی با قلم خودنویس و جوراب های mismatched وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not matching, not suited for one another

پیشنهاد کاربران

در مورد لباس معنی لنگه به لنگه می دهد.
مثال:
The shoes are mismatches.
کفش ها لنگه به لنگه ان.
نامتناسب
جورواجور
لنگه به لنگه
ناسازگار، عدم تطبیق، نا مطابق، نا مطابقت

بپرس