mismanage

/ˌmɪsˈmænɪdʒ//ˌmɪsˈmænɪdʒ/

معنی: بد اداره کردن، بد گرداندن، بد درست کردن
معانی دیگر: بد اداره یا مدیریت یا سرپرستی کردن

جمله های نمونه

1. 75% of voters think the President has mismanaged the economy.
[ترجمه گوگل]75 درصد از رای دهندگان فکر می کنند که رئیس جمهور اقتصاد را نادرست مدیریت کرده است
[ترجمه ترگمان]۷۵ درصد از رای دهندگان فکر می کنند که رئیس جمهور مدیریت اقتصاد را مدیریت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The company had been mismanaged for years.
[ترجمه گوگل]این شرکت سال ها سوء مدیریت شده بود
[ترجمه ترگمان]این شرکت سال ها در اداره من از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The restaurant was hopelessly mismanaged by a former rock musician with no business experience.
[ترجمه گوگل]این رستوران به طرز ناامیدکننده ای توسط یک نوازنده راک سابق که هیچ تجربه تجاری نداشت، سوء مدیریت شد
[ترجمه ترگمان]این رستوران به طرز ناامید کننده ای توسط یک نوازنده راک سابق اداره می شد و تجربه ای کسب و کاری نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The nation's finances had been badly mismanaged.
[ترجمه گوگل]مدیریت مالی کشور به شدت بد مدیریت شده بود
[ترجمه ترگمان]اداره امور مالی کشور به نحو بدی اداره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She passionately believed that the company was being mismanaged and was prepared to go to the stake for her views.
[ترجمه گوگل]او با شور و اشتیاق باور داشت که شرکت در حال سوء مدیریت است و آماده بود برای نظرات خود به خطر بیفتد
[ترجمه ترگمان]او با شور فراوان بر این باور بود که این شرکت در اداره مدیریت است و آماده است تا به سهم خود به شرط بندی بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This investigation has been mismanaged right from the start - I've never seen such a foul-up.
[ترجمه گوگل]این تحقیقات از همان ابتدا به درستی مدیریت نشده است - من هرگز چنین اشتباهی ندیده بودم
[ترجمه ترگمان]این تحقیقات از اول از بین رفته - من هیچ وقت چنین خطایی ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prison service has been badly mismanaged in recent years.
[ترجمه گوگل]خدمات زندان در سال های اخیر به شدت بد مدیریت شده است
[ترجمه ترگمان]اداره زندان در سال های اخیر به شدت اداره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If they mismanage a crisis, the damage can be considerable.
[ترجمه گوگل]اگر آنها یک بحران را نادرست مدیریت کنند، آسیب می تواند قابل توجه باشد
[ترجمه ترگمان]اگر یک بحران را حل کنند، آسیب می تواند قابل توجه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The department is understaffed and mismanaged.
[ترجمه گوگل]این اداره با کمبود کارکنان و سوء مدیریت مواجه است
[ترجمه ترگمان]اداره پلیس داره از بین میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Other audit findings showed: Texas Southern University has mismanaged its $ 41 million federal student financial aid program.
[ترجمه گوگل]سایر یافته های حسابرسی نشان داد: دانشگاه تگزاس جنوبی برنامه کمک مالی دانشجویی فدرال 41 میلیون دلاری خود را به اشتباه مدیریت کرده است
[ترجمه ترگمان]نتایج حسابرسی دیگر حاکی از آن است که دانشگاه جنوب تگزاس به مدیریت ۴۱ میلیون دلاری برنامه کمک مالی دانشجویی فدرال دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many people accused the government of mismanaging the environment and indirectly causing the flooding.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم دولت را به سوء مدیریت محیط زیست و ایجاد غیرمستقیم سیل متهم کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم دولت را به تخریب محیط زیست و به طور غیر مستقیم باعث جاری شدن سیل متهم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The whole project was seriously mismanaged from the beginning.
[ترجمه گوگل]کل پروژه از ابتدا با سوء مدیریت جدی مواجه شد
[ترجمه ترگمان]مدیریت کل پروژه از ابتدا به طور جدی مدیریت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bookie wire rooms were visible from the streets. Political hacks were mismanaging city agencies.
[ترجمه گوگل]اتاق های سیم بوکی از خیابان ها نمایان بود هک های سیاسی مدیریت نادرست آژانس های شهری بودند
[ترجمه ترگمان]اتاق های سیمی Bookie از خیابان ها دیده می شدند هک های سیاسی آژانس های شهر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To deal with clumsily or inefficiently; mismanage.
[ترجمه گوگل]برخورد ناشیانه یا ناکارآمد با سوء مدیریت
[ترجمه ترگمان]تا با clumsily یا بی کفایتی معامله کند؛ mismanage
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد اداره کردن (فعل)
mishandle, maladminister, mismanage, misgovern

بد گرداندن (فعل)
mismanage

بد درست کردن (فعل)
mismanage

انگلیسی به انگلیسی

• manage improperly, manage poorly
to mismanage something means to manage it badly.

پیشنهاد کاربران

بپرس