miscue

/ˈmɪˈskjuː//ˈmɪˈskjuː/

معنی: سهو، خطا، اشتباه کردن، بخطا زدن
معانی دیگر: (بیلیارد) ضربه ی غلط، (عامیانه) اشتباه، لغزش، خطا کردن، بخطا زدن گوی بیلیارد

جمله های نمونه

1. And Felton's miscue off Neil Smith offered them a glimmer of hope.
[ترجمه گوگل]و اشتباه فلتون با نیل اسمیت بارقه‌ای از امید را به آنها ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]و بلافاصله فلتون از طرف اقای اسمیت به آن ها بارقه ای از امید داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Arizona made 20 miscues against Oregon State, including a dozen in that sloppy second half.
[ترجمه گوگل]آریزونا 20 اشتباه مقابل ایالت اورگان انجام داد، از جمله 12 مورد در آن نیمه دوم شلخته
[ترجمه ترگمان]آریزونا ۲۰ نفر را به ایالت ارگان تبدیل کرد، از جمله ده دوازده نفر در آن نیمه دوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Miscue - incorrect striking of the cue ball.
[ترجمه گوگل]اشتباه - ضربه نادرست به توپ نشانه
[ترجمه ترگمان]ضربه درست - نادرست توپ نشانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You are a miscue !
[ترجمه گوگل]تو یه بدبختی!
[ترجمه ترگمان]تو یک miscue!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A decreasing number of self-corrections, showing that unconsciously made miscues are often semantically acceptable and do not need correction.
[ترجمه گوگل]تعداد رو به کاهشی از اصلاحات خود، نشان می دهد که اشتباهات ناخودآگاه ساخته شده اغلب از نظر معنایی قابل قبول هستند و نیازی به اصلاح ندارند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از اصلاحات خود را کاهش داده و نشان می دهد که miscues ها اغلب به لحاظ معنایی قابل قبول هستند و نیازی به اصلاح ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But as a first-half Merson free kick ricocheted to him eight yards from goal he miscued.
[ترجمه گوگل]اما در نیمه اول، ضربه آزاد مرسون در فاصله هشت یاردی از دروازه به او رسید که او اشتباه کرد
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان یک شوت نیمه آزاد در ۸ متری گل به او برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The case has been beset by the kinds of official miscues typical in rape cases here.
[ترجمه گوگل]این پرونده با انواع بداخلاقی های رسمی که در موارد تجاوز جنسی در اینجا وجود دارد، درگیر شده است
[ترجمه ترگمان]این پرونده با انواع of رسمی که در موارد تجاوز در اینجا وجود دارد، احاطه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The crucial point is that spelling errors are not simply mistakes: they are miscues, with reasons for each miscue.
[ترجمه گوگل]نکته مهم این است که اشتباهات املایی صرفاً اشتباه نیستند: آنها اشتباهاتی هستند، با دلایلی برای هر اشتباه
[ترجمه ترگمان]نکته مهم این است که اشتباه ات هجی کردن، اشتباه نیستند: آن ها miscues هستند، به دلایلی برای هر miscue
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The diagnostic purpose is particularly important and is best exemplified by a discussion of miscue analysis.
[ترجمه گوگل]هدف تشخیصی بسیار مهم است و با بحث در مورد تجزیه و تحلیل اشتباه به بهترین وجه نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]هدف تشخیصی به طور خاص مهم است و به خوبی با بحث تجزیه و تحلیل miscue نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Research methodology used in studies on reading processes consists of, among others, the chronometrical experimental methods, verbal protocol and miscue analysis.
[ترجمه گوگل]روش تحقیق مورد استفاده در مطالعات بر روی فرآیندهای خواندن شامل روش‌های آزمایشی زمان‌سنجی، پروتکل کلامی و تحلیل اشتباه است
[ترجمه ترگمان]روش شناسی تحقیق مورد استفاده در مطالعات بر روی فرآیندهای خواندن شامل موارد دیگر، روش های تجربی chronometrical، پروتکل شفاهی و آنالیز miscue است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سهو (اسم)
slip, error, mistake, wrong, blunder, oversight, inadvertence, omission, inadvertency, miscue

خطا (اسم)
slip, error, mistake, transgression, lapse, fault, miss, sin, blunder, miscue, misfeasance

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

بخطا زدن (فعل)
miscue

انگلیسی به انگلیسی

• failure to execute a move or shot correctly (sports); miss, failed shot (billiards)
miss, make a failed shot (billiards); fail to execute a maneuver correctly (sports); miss one's cue (theatre)

پیشنهاد کاربران

بپرس