معنی: بد ساختن، بد افریدنمعانی دیگر: بدخلق کردن، بد به وجود آوردن، ناقص الخلقه ساختن
مترادف ها
بد ساختن (فعل)
foozle, miscreate
بد افریدن (فعل)
miscreate
پیشنهاد کاربران
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است ) • ⚫ واژه ی برنهاده: کژآفریدن • ⚫ نگارش به خط لاتین: Kazhāfaridan • ⚫ آمیخته از: کژ ( mis ) و �آفریدن� ( create ) • ⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند: ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی • ⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.