misconstrue

/ˌmɪskənˈstruː//ˌmɪskənˈstruː/

بدتعبیر کردن، اشتباه فهمیدن، کژ برداشت کردن، بد تفسیر کردن، در فهمیدن مقصود کسی اشتباه کردن

جمله های نمونه

1. don't misconstrue my intention
منظور مرا سو تعبیر نکن.

2. She said Harris had misconstrued her comments.
[ترجمه گوگل]او گفت هریس نظرات او را اشتباه تعبیر کرده است
[ترجمه ترگمان]او گفت هار یس تعبیر او را بد تعبیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their caution was misconstrued as cowardice.
[ترجمه گوگل]احتیاط آنها به اشتباه به عنوان بزدلی تعبیر شد
[ترجمه ترگمان]احتیاط آن ها مانند بزدلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His behaviour could easily be misconstrued.
[ترجمه گوگل]رفتار او به راحتی می تواند سوء تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]رفتار او به راحتی می تواند بد تعبیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have completely misconstrued what I said.
[ترجمه گوگل]شما کاملا اشتباه برداشت کردید که من گفتم
[ترجمه ترگمان]تو به طور کامل حرف های من را بد تعبیر کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is easy to misconstrue confidence as arrogance.
[ترجمه گوگل]به راحتی می توان اعتماد به نفس را به اشتباه تعبیر کرد
[ترجمه ترگمان]به راحتی می توان اعتماد به نفس را به عنوان تکبر تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You have completely misconstrued me/my words/what I said.
[ترجمه گوگل]کاملاً مرا/حرفهایم/آنچه را که گفتم اشتباه تعبیر کردی
[ترجمه ترگمان]شما کاملا مرا تعبیر کردید \/ کلمات من \/ آنچه گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An outsider might misconstrue the nature of the relationship.
[ترجمه گوگل]یک فرد خارجی ممکن است ماهیت رابطه را اشتباه تعبیر کند
[ترجمه ترگمان]یک غریبه ممکن است ماهیت رابطه را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When your overtures are misconstrued, the prudent course is sometimes to apologise and withdraw.
[ترجمه گوگل]زمانی که پیش‌فرض‌های شما اشتباه تعبیر می‌شوند، گاهی اوقات راه محتاطانه عذرخواهی و کناره‌گیری است
[ترجمه ترگمان]زمانی که پیشنهادهای شما بد تعبیر می شوند، البته گاهی باید عذرخواهی کرده و عقب نشینی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It couldn t possibly be misconstrued as a cry for help.
[ترجمه گوگل]نمی‌توان آن را به‌عنوان یک فریاد برای کمک تعبیر کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن نبود به عنوان گریه برای کمک سو تعبیر دیگری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You have misconstrued my words.
[ترجمه گوگل]شما حرف من را اشتباه تعبیر کردید
[ترجمه ترگمان]تو کلمات من را سو تعبیر می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I wouldn't want it to be misconstrued.
[ترجمه گوگل]نمی‌خواهم سوء تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که این سو تعبیر دیگری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You misconstrue his statement. I don't think the statements on rural illiteracy are true anymore. The statistics he cites are from the 50's and 60's.
[ترجمه گوگل]شما حرف او را اشتباه تعبیر می کنید من فکر نمی کنم گفته های مربوط به بی سوادی روستایی دیگر درست باشد آماری که او ذکر می کند مربوط به دهه های 50 و 60 است
[ترجمه ترگمان]شما اظهارات او را تایید می کنید من فکر نمی کنم که اظهارات مربوط به بی سوادی روستایی دیگر واقعیت داشته باشد آماری که او ذکر می کند از دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do not misconstrue it as an effort to exert force or pressure.
[ترجمه گوگل]آن را به عنوان تلاشی برای اعمال زور یا فشار به اشتباه تعبیر نکنید
[ترجمه ترگمان]آن را به عنوان یک تلاش برای اعمال زور یا فشار قرار ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• misinterpret, misunderstand
if you misconstrue something that happens or something that is said, you interpret it wrongly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سوء تفاهم
اشتباه فهمیدن. غلط تعبیر کردن. کج فهمی
مثال:
And if we have misconstrue the relationship between biological complexity and the possibilities of experience
و اگر ما دچار یک کج فهمی در رابطه ی بین پیچیدگی حیات و امکانِ رخداد تجربه ها شویم
( به ) اشتباه درک کردن، کژفهمی، کج فهمی، کج اندیشی

بپرس