miscalculate

/ˌmɪˈskælkjəˌlet//ˌmɪsˈkælkjʊleɪt/

معنی: پیش بینی غلط کردن، اشتباه حساب کردن
معانی دیگر: عوضی شمردن، اشتباه محاسبه کردن، (در داوری یا برآورد) خطا کردن

جمله های نمونه

1. We miscalculated how long it would take to get there.
[ترجمه گوگل]ما اشتباه محاسبه کردیم که چقدر طول می کشد تا به آنجا برسیم
[ترجمه ترگمان]ما محاسبه کردیم که چقدر طول میکشه تا به اونجا برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had miscalculated how long the trip would take.
[ترجمه گوگل]او اشتباه محاسبه کرده بود که این سفر چقدر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]او محاسبه کرده بود که این سفر چقدر طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There's too much meat. I must have miscalculated the amount/how much I needed.
[ترجمه گوگل]گوشت خیلی زیاده من باید مقدار / مقدار مورد نیاز خود را اشتباه محاسبه کرده باشم
[ترجمه ترگمان]گوشت زیادی هست باید میزان پول رو اشتباه محاسبه کرده باشم چقدر لازم داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He miscalculated badly when he underestimated the response of the international community to the invasion.
[ترجمه گوگل]او زمانی که واکنش جامعه بین المللی به تهاجم را دست کم گرفت، بد محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی پاسخ جامعه بین الملل را برای حمله دست کم گرفت، اشتباه حساب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's clear that he has badly miscalculated the mood of the people.
[ترجمه گوگل]معلوم است که او بدجوری روحیه مردم را اشتباه محاسبه کرده است
[ترجمه ترگمان]آشکار است که خلق و خوی مردم را اشتباه محاسبه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had seriously miscalculated the effect of inflation.
[ترجمه گوگل]آنها به طور جدی تأثیر تورم را اشتباه محاسبه کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور جدی اثر تورم را اشتباه محاسبه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I missed the train because I'd miscalculated the time it would take me to reach the station.
[ترجمه گوگل]قطار را از دست دادم زیرا زمان رسیدن به ایستگاه را اشتباه محاسبه کرده بودم
[ترجمه ترگمان]قطار را از دست دادم چون در زمان محاسبه اشتباه محاسبه کرده بودم که به ایستگاه برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government appears to have miscalculated and bills are higher as a result.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که دولت اشتباه محاسباتی داشته است و در نتیجه صورتحساب ها بالاتر است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که دولت اشتباه کرده است و لوایح در نتیجه بالاتر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government has seriously miscalculated the economic effect of this policy.
[ترجمه گوگل]دولت تاثیر اقتصادی این سیاست را به شدت اشتباه محاسبه کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت به طور جدی تاثیر اقتصادی این سیاست را اشتباه محاسبه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think you must have miscalculated.
[ترجمه گوگل]به نظر من حتما اشتباه محاسباتی کردی
[ترجمه ترگمان] فکر کنم اشتباه محاسبه کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I missed the train; I'd miscalculated the time it would take me to reach the station.
[ترجمه گوگل]من قطار را از دست دادم؛ زمان رسیدن به ایستگاه را اشتباه محاسبه کرده بودم
[ترجمه ترگمان]قطار را از دست دادم؛ در آن زمان اشتباه محاسبه کرده بودم که به ایستگاه برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tim had miscalculated: Laura would never disobey her father.
[ترجمه گوگل]تیم اشتباه محاسبه کرده بود: لورا هرگز از پدرش نافرمانی نمی کرد
[ترجمه ترگمان]تیم محاسبه اشتباه کرده بود لورا هیچ وقت از پدرش سرپیچی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is estimated that the IRS miscalculates interest charges 25% of the time.
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود که IRS در 25٪ مواقع هزینه های بهره را اشتباه محاسبه می کند
[ترجمه ترگمان]تخمین زده می شود که بهره IRS از ۲۵ درصد زمان بهره می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The city miscalculated the cost of earthquake repairs for the Bay Bridge.
[ترجمه گوگل]شهر هزینه تعمیرات پل خلیج را در اثر زلزله اشتباه محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]این شهر هزینه تعمیرات زمین لرزه برای پل خلیج را اشتباه محاسبه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش بینی غلط کردن (فعل)
miscalculate

اشتباه حساب کردن (فعل)
miscalculate

تخصصی

[ریاضیات] اشتباها محاسبه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make an error in calculation; make an error in judgement
if you miscalculate, you make a mistake in judging a situation.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم calc
📌 این ریشه، معادل "stone/pebble" یا "lime" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "stone" یا "lime" و از آن جا به مفهوم �شمردن با سنگ ریزه� مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 calculate: to count as with ‘stones’ or pebbles
🔘 calculation: the act of counting with ‘stones’
🔘 calculator: a device that ‘counts’ like ancient pebble boards
🔘 calculus: originally little ‘stone’; now advanced math using such counts
🔘 calcium: metallic element named from ‘lime - stone’
🔘 calcify: to turn into ‘stone’ by depositing lime
🔘 calcification: the process of becoming ‘stone - like’ with lime deposits
🔘 decalcify: to remove ‘stone’ ( lime ) from tissue or fluid
🔘 incalculable: impossible to ‘count’ with any number of ‘stones’
🔘 miscalculate: to ‘count’ the ‘stones’ wrongly; make an error
🔘 recalculate: to ‘count’ the ‘stones’ again
🔘 calcite: a crystalline form of ‘lime - stone’
🔘 calciferous: bearing or producing ‘lime - stone’
🔘 calcicole: a plant that thrives on ‘lime - rich’ ( stone ) soils
🔘 calcitonin: a hormone that lowers blood ‘lime’ ( calcium ) levels

محاسبه یا قضاوت نادرست

بپرس