misadventure

/ˌmɪsədˈvent͡ʃər//ˌmɪsədˈvent͡ʃə/

معنی: بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار
معانی دیگر: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا

جمله های نمونه

1. because of misadventure we have sought refuge here
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

2. The coroner recorded a verdict of death by misadventure.
[ترجمه گوگل]پزشکی قانونی حکم مرگ بر اثر حادثه را ثبت کرد
[ترجمه ترگمان]پزشک قانونی، حکم مرگ رو با حادثه ناگوار ضبط کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A verdict of death by misadventure was recorded.
[ترجمه گوگل]حکم مرگ بر اثر حادثه ثبت شد
[ترجمه ترگمان]حکم مرگی که پیش از این اتفاق افتاد، به ثبت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The coroner 's verdict was'death by misadventure '.
[ترجمه گوگل]حکم پزشکی قانونی مرگ بر اثر حادثه بود
[ترجمه ترگمان]رای پزشکی قانونی مرگ، مرگ را به پایان رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They saved themselves from a terrible misadventure by testing their dream-before they tried to live it.
[ترجمه سعيد] آن مردم با آزمایش کردن رویاهای خود قبل از اینکه آن را زندگی کنندخود را از حادثه ای ناگوار رهانیدند.
|
[ترجمه گوگل]آنها با آزمایش رویای خود از یک حادثه وحشتناک نجات یافتند - قبل از اینکه بخواهند آن را زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]اونا خودشون رو از یه حادثه وحشتناک نجات دادن، با امتحان کردن dream - قبل از اینکه سعی کنن زنده بمونن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My third misadventure of the trip happened while we were in Wellington.
[ترجمه گوگل]سومین حادثه ناگوار من در سفر زمانی اتفاق افتاد که در ولینگتون بودیم
[ترجمه ترگمان]سومین حادثه ناگوار این سفر در زمانی اتفاق افتاد که ما در ولینگتون بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Verdict: Death by misadventure on Swales and unlawful killing on the two girls.
[ترجمه گوگل]حکم: مرگ بر اثر یک حادثه ناگوار بر سولز و کشتن غیرقانونی دو دختر
[ترجمه ترگمان]حکم: مرگ با بدبختی ناشی از بدبختی و قتل غیر قانونی روی دو دختر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The political fallout from his misadventure has been compared in the London press to that experienced by Sen.
[ترجمه گوگل]پیامدهای سیاسی ناشی از ماجراجویی او در مطبوعات لندن با آنچه سن سن تجربه کرد مقایسه شده است
[ترجمه ترگمان]پیامدهای ناشی از حادثه ناگوار وی در مطبوعات لندن نسبت به آنچه که توسط سناتور تجربه شده است، مقایسه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your little misadventure saved my life, Walt.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی کوچک تو زندگی من را نجات داد، والت
[ترجمه ترگمان]\"بدبختی کوچولوی تو جون منو نجات داد\" والت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The coroner's jury brought in death by misadventure, on advice by the coroner.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پزشکی قانونی به توصیه پزشک قانونی بر اثر یک حادثه ناگوار به قتل رسید
[ترجمه ترگمان]هیات پزشکی قانونی، براثر حادثه بدی که پزشکی قانونی در نظر گرفته بود، مرگ را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Read in studio A misadventure verdict's been recorded on a man who died in hospital after being admitted with broken ribs.
[ترجمه گوگل]در استودیو بخوانید یک حکم ماجراجویی در مورد مردی که پس از بستری شدن با دنده های شکسته در بیمارستان درگذشت، ضبط شده است
[ترجمه ترگمان]در استودیو بخوانید که رای اشتباهی روی مردی ثبت شده است که بعد از پذیرش با دنده های شکسته در بیمارستان فوت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The coroner's verdict is death by misadventure.
[ترجمه گوگل]حکم پزشکی قانونی مرگ بر اثر حادثه است
[ترجمه ترگمان]رای پزشکی قانونی مرگ، مرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The court returned a verdict of death by misadventure.
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم مرگ بر اثر حادثه را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم مرگ را پس از حادثه بدی صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such corrections are not automatic: something a misadventure in Iran?
[ترجمه گوگل]چنین اصلاحاتی به صورت خودکار نیست: چیزی یک اتفاق ناگوار در ایران؟
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات خودکار نیستند: حادثه بدی در ایران رخ داده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

رویداد ناگوار (اسم)
mishap, misadventure, contretemps

حادثه ناگوار (اسم)
miscarriage, misadventure, mischance

انگلیسی به انگلیسی

• bad luck; mishap, accident; chance
a misadventure is an unfortunate incident; a formal word.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: سوءماجرا

⚫ نگارش به خط لاتین: Suemājarā

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

بداقبالی، بدبیاری.
تقریبا معادل misfortune
بداقبالی، بدبیاری.
بدبیاری
بدبختی ( حادثه ای بر اثر بد شانسی )

بپرس