mirror

/ˈmɪrər//ˈmɪrə/

معنی: ایینه، اینه، در اینه منعکس ساختن، بازتاب کردن، منعکس کردن
معانی دیگر: آینه، آیینه، (هر چیز آینه مانند) بازتابگر، وافرست، انعکاس (دهنده)، (مثل آینه) بازتاب کردن، وافرستادن، (نادر) سرمشق، نمونه، الگو، (قدیمی) گوی بلورین (که جادوگران و فالگیران به کار می برند)

جمله های نمونه

1. a mirror reflects light
آیینه نور را منعکس می کند (بازتاب می کند).

2. a mirror reverberating the glaring sun
آینه ای که نور خیره کننده ی خورشید را بازتاب می کرد

3. the mirror was knocked into splinters by a bullet
گلوله آیینه را خرد کرد.

4. a distorting mirror
آینه ی نابهنجار نما

5. a large mirror which gives an illusion of space in a small room
آئینه ی بزرگی که در یک اتاق کوچک تصور غیر واقعی از فضا ایجاد می کند

6. a wing mirror
آیینه ی روی گلگیر

7. the past is a mirror for the future
گذشته آینه ی آینده است.

8. do these opinion polls really mirror what the people are thinking?
آیا این نظرخواهی ها واقعا بازتابگر طرز فکر مردم است ؟

9. his cold breath clouded the mirror
نفس سرد او آینه را کدر کرد.

10. the face imaged in a mirror
چهره ای که در آینه منعکس شد

11. the media can be a mirror of public opinion
رسانه ها می توانند بازتاب افکار عمومی باشند.

12. the tarnish on the old mirror
کدرشدگی آینه ی کهنه

13. i saw her profile in the mirror
نیمرخ او را در آینه دیدم.

14. i stood in front of the mirror and combed my hair
جلو آینه ایستادم و سرم را شانه کردم.

15. the image of her face on the mirror
بازتاب صورت او در آینه

16. i found her brooding in front of the mirror
او را در حالی یافتم که جلو آینه در بحر اندیشه فرو رفته بود.

17. she spends hours preening herself in front of the mirror
او ساعت ها جلو آینه به خودش ور می رود.

18. Wine is mirror of the mind.
[ترجمه گوگل]شراب آینه ذهن است
[ترجمه ترگمان]شراب، آینه ذهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She was look-ing at herself in the mirror.
[ترجمه b to che :)] او در ایینه خود را نگاه میکرد
|
[ترجمه گوگل]داشت در آینه به خودش نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خود نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She was looking at her reflection in the mirror.
[ترجمه گوگل]او به انعکاس خود در آینه نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او داشت به بازتاب خودش در آینه نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She grimaced at her reflection in the mirror.
[ترجمه گوگل]او به انعکاس خود در آینه لبخند زد
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خودش دهن کجی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The boy breathed upon a mirror.
[ترجمه گوگل]پسر از آینه نفس کشید
[ترجمه ترگمان]کودک روی آینه نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The mirror shattered into a thousand pieces.
[ترجمه گوگل]آینه هزار تکه شد
[ترجمه ترگمان]آینه به هزار تکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She glanced at herself in the mirror.
[ترجمه گوگل]در آینه به خودش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]به خودش در آینه نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. A dream nobody cares,a Suigetsu mirror flower wasted.
[ترجمه گوگل]رویایی که هیچ کس اهمیت نمی دهد، گل آینه سوئیجتسو هدر می رود
[ترجمه ترگمان]یک رویا که هیچ کس به آن اهمیت نمی دهد، یک گل Suigetsu به هدر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She tilted the mirror and began to comb her hair.
[ترجمه گوگل]آینه را کج کرد و شروع به شانه زدن موهایش کرد
[ترجمه ترگمان]آینه را کج کرد و شروع به شانه کردن موهایش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ایینه (اسم)
glass, handglass, mirror, looking glass

اینه (اسم)
mirror, looking glass

در اینه منعکس ساختن (فعل)
mirror

بازتاب کردن (فعل)
mirror

منعکس کردن (فعل)
reflect, reverberate, mirror

تخصصی

[کامپیوتر] قرینه سازی - 1. ایجاد قرینه ی یک تصویر به کمک اصل تصویر . 2- تولید دویاره ی تمام محتویات یک ساید FTP، به طوری که همان فایلها از چند محل قابل دسترس باشد.
[برق و الکترونیک] آیینه

انگلیسی به انگلیسی

• polished surface coated with glass that reflects an image; looking glass; reflection
reflect, reflect image
a mirror is a flat piece of glass which reflects light, so that you can see yourself in it.
if you see something reflected in water, you can say that the water mirrors it; a literary use.
to mirror something also means to have similar features to it and therefore to seem like a copy of it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

آینه
مثال: She checked her appearance in the mirror before leaving the house.
او پیش از خروج از خانه ظاهر خود را در آینه بررسی کرد
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
متناظر ( بودن )
شباهت داشتن، شبیه بودن در حالت فعل
resemble
to be very similar to something
The situation mirrors past instances where countries faced disqualification for political song content.

...
[مشاهده متن کامل]

Henry’s sad smile mirrored that of his son.
The economic recovery in Britain was mirrored in the US.

mirror: آیینه 🔮
mirror ( n ) ( mɪrər ) e. g. He looked at himself in the mirror
mirror
The results of the study mirror public opinion.
Mirror:to show, reflect
I see my hero in the mirror every day= )
کسی معنیشرو میدونه
mirror shifts تغییر دادن کلمات منسوخ در زبان و جایگزینی واژه های جدید بجای آنها
نمایانگر بودن
آینه
That face would break a mirror
mirror ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: آینه 1
تعریف: وبگاهی که نسخه‏بدل یک وبگاه دیگر است و برای کاهش شلوغی شبکه یا سهولت دسترسی به وبگاه اصلی به کار می‏رود
آینِهیدن = مانند آینه چیزی را بازتابیدن .
م. ث
His behaviour mirrors his lack of education.
رفتار او، کمبود تحصیلات او را می آینِهَد.
بازگو کردن
تصویر انعکاسی
Twin
Double
Copy
Clone
Reflection
پژواک
انعکاس
باز تاب

نمایاندن، بازتاب دادن
I see my hero in the mirror!
الگو قرار دادن
در مقابل هم قرار گرفتن
آیینه، آینه🗳
آینه🛏🛏
Ali looked at himself in the mirror
علی به خودش در آینه نگاه کرد
در برابر چیزی قرار گرفتن
[رایانه]
پشتیبان گیری قرینه ای ، پشتیبان گیری آینه ای
تکرار شدن
مثال: This result was mirrored in their study
این نتیجه در مطالعه آنها تکرار شد.
آیینه
Remember, your wife is like a mirror that shows you the parts you do not want to see
به خاطر داشته باشید همسرتان به مانتد آیینه ای است که بخش هایی از وجود خود را مایل به دیدن آن نیستید، به شما نشان می دهد
آیینه
نشان دادن، نمایش دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس