minuscule

/ˈmɪnəˌskjuːl//ˈmɪnəskjuːl/

معنی: کوچک، حرف کوچک، خرد
معانی دیگر: بسیار کوچک، ریزه، ذره، ریزه میزه، (در نسخه های خطی قرون وسطی) حروف کوچک، نگارش با حروف کوچک، حروف مینوسکول، حرف ریز (در برابر حرف درشت majuscule)، ریزوات (در برابر حرف بزرگ capital letter) (امروزه بیشتر می گویند: small letter)، وابسته به حروف ریز، کوچک، خرد، مصغر، ریز، جزئی، حرف کوچک

جمله های نمونه

1. the minuscule wages of school janitors
دستمزد بسیار ناچیز پیشخدمت های مدرسه

2. The film was shot in 17 days, a minuscule amount of time.
[ترجمه فرزاد] این فیلم در 17 روز فیلم برداری شد. زمان بسیار کمی است
|
[ترجمه Edy] این فیلم در ۱۷ روز ثبت شد، در یک زمان خیلی کم.
|
[ترجمه Mo] این فیلم در زمانی ناچیز، 17 روز، فیلمبرداری شد.
|
[ترجمه گوگل]این فیلم در 17 روز فیلمبرداری شد، مدت زمان کمی
[ترجمه ترگمان]این فیلم در ۱۷ روز و زمانی بسیار کوچک به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All she gave him to eat was two minuscule pieces of toast.
[ترجمه علی] همه چیزی که به او داد تا بخورد، دو تکه کوچک نان تست بود.
|
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که به او داد دو تکه نان تست کوچک بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به او می داد خوردن دو تکه نان برشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The newsroom was minuscule, not much more than a cubbyhole, next door to Monty's cluttered little office.
[ترجمه گوگل]اتاق خبر بسیار کوچک بود، چیزی بیشتر از یک سوراخ کوچک، در مجاورت دفتر کوچک درهم و برهم مونتی
[ترجمه ترگمان]اتاق خبر کوچک بود، نه خیلی بیشتر از یک cubbyhole، در بعدی به دفتر کوچک cluttered نتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The chances of getting the disease are minuscule.
[ترجمه گوگل]احتمال ابتلا به این بیماری ناچیز است
[ترجمه ترگمان]احتمال ابتلا به این بیماری ناچیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the office, he went directly to the minuscule bathroom and washed his face and hands.
[ترجمه گوگل]در دفتر، مستقیماً به حمام کوچک رفت و صورت و دستانش را شست
[ترجمه ترگمان]در دفتر، مستقیما به حمام کوچک رفت و صورت و دست هایش را شست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stanford experienced only a minuscule profit last year as well.
[ترجمه گوگل]استنفورد در سال گذشته نیز سود ناچیزی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]استنفورد در سال گذشته تنها یک سود ناچیز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thus can a minuscule particle tip the scales one way or another.
[ترجمه گوگل]بنابراین، یک ذره ریز می تواند فلس ها را به این صورت یا آنطرف کند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه یک ذره کوچک می تواند مقیاس ها را به یک طرف و یا به یک دیگر تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In fact, so bizarre are these minuscule penile structures that boffins will often rely on them to tell various insects apart.
[ترجمه گوگل]در واقع، این ساختارهای کوچک آلت تناسلی به قدری عجیب هستند که بوفین ها اغلب برای تشخیص حشرات مختلف به آنها تکیه می کنند
[ترجمه ترگمان]در واقع، این تعداد بسیار عجیب و غریب هستند که boffins اغلب به آن ها تکیه می کنند تا به حشرات مختلف از هم بگویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Or, on that minuscule patch of the planet covered by artificial turf.
[ترجمه گوگل]یا روی آن تکه کوچک سیاره پوشیده از چمن مصنوعی
[ترجمه ترگمان]یا، روی آن تکه کوچک روی زمین که پوشیده از چمن مصنوعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pool was surrounded by bronzed girls wearing minuscule bikinis.
[ترجمه moon] استخر پر از دختران برنزه با بیکینی های کوچک بود
|
[ترجمه گوگل]اطراف استخر توسط دخترانی برنزی پوشیده شده بود که بیکینی های کوچک پوشیده بودند
[ترجمه ترگمان]استخر با لباس های کوتاه و بیکینی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The education ministry's minuscule maintenance budget never seemed to find its way up to tiny Varosh.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید بودجه ناچیز وزارت آموزش و پرورش هرگز به واروش کوچک راه پیدا نکرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بودجه نگهداری کوچک وزارت آموزش و پرورش هرگز راه خود را به Varosh کوچک پیدا نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She said the chances of siblings marrying are minuscule if the number of sperm donations are kept low.
[ترجمه گوگل]او گفت اگر تعداد اهدای اسپرم کم باشد، احتمال ازدواج خواهر و برادر بسیار ناچیز است
[ترجمه ترگمان]او گفت که اگر تعداد of اسپرم پایین نگه داشته شود احتمال ازدواج فامیل بسیار کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Various kinds of minuscule came into use, such as the humanistic and the Carolingian.
[ترجمه گوگل]انواع مختلفی از ریزه کاری ها مانند انسان گرایانه و کارولینگی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]انواع مختلفی از نقاط کوچک مانند the و the مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In a minuscule black and white bikini, the girl was extraordinarily beautiful.
[ترجمه گوگل]این دختر با یک بیکینی سیاه و سفید بسیار زیبا بود
[ترجمه ترگمان]ان دختر با مایو سیاه و سفید رنگ، فوق العاده زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوچک (اسم)
half-pint, thumbnail, minuscule

حرف کوچک (اسم)
minuscule

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

انگلیسی به انگلیسی

• lower case letter; small handwriting
tiny, very small
something that is minuscule is very small indeed.

پیشنهاد کاربران

minuscule ( adj ) ( mɪnəˌskyul ) =extremely small, e. g. minuscule handwriting.
minuscule
کوچک، خرد، ریز، کوچولو، فسقلی، ریزه میزه، بسیار کم، جزئی ، ناچیز، بی اهمیت، بی مقدار،
( also miniscule )
extremely small
صفت/ خیلی یا فوق العاده کوچک
مثال؛
All she gave him to eat was two minuscule pieces of toast.
Salaries are a minuscule part of the budget.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/minuscule?q=minuscule
خرد کوچک بسیار ریز
بسیار ناچیز
خیلی جزئی
خیلی کم/کوچک
خیلی کوچک - ناچیز

بپرس