ministerial

/ˌmɪnəˈstiːriəl//ˌmɪnɪˈstɪərɪəl/

معنی: اداری، وابسته به وزیر یا کشیش
معانی دیگر: وابسته به وزیر(ان) و وزارتخانه (ها)، وزیری، وزارتی، در سطح وزیران، مربوط به هیئت دولت، دیوانی، رجوع شود به: executive

جمله های نمونه

1. ministerial duties
وظایف وزارت

2. ministerial talks will continue
مذاکرات وزیران ادامه خواهد داشت.

3. Ministerial colleagues were briefing against him.
[ترجمه گوگل]همکاران وزیر علیه او توضیحاتی ارائه می کردند
[ترجمه ترگمان]همکاران وزیران در حال توضیح دادن علیه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He reached ministerial level in the Diplomatic Service.
[ترجمه گوگل]او در سرویس دیپلماتیک به مقام وزارت رسید
[ترجمه ترگمان]او به سطح وزرا در سرویس دیپلماتیک رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Within months she was elevated to ministerial rank.
[ترجمه گوگل]در عرض چند ماه او به مقام وزیری ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان]در عرض چند ماه او به مقام وزارتی ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has never held ministerial office.
[ترجمه گوگل]او هرگز سمت وزارت را برعهده نداشته است
[ترجمه ترگمان]او هیچ وقت دفتر وزارتی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prime minister is expected to reshuffle his ministerial team next month.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود نخست وزیر در ماه آینده تیم وزرای خود را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که نخست وزیر در ماه آینده گروه وزارتی خود را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The project was approved at ministerial level.
[ترجمه گوگل]این پروژه در سطح وزیران تصویب شد
[ترجمه ترگمان]این پروژه در سطح وزرا به تصویب رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In this way the concept of ministerial responsibility is maintained.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب مفهوم مسئولیت وزیر حفظ می شود
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، مفهوم مسئولیت وزرا حفظ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The full summer ministerial meeting scheduled for May 21 would review the position and policy for the remainder of the year.
[ترجمه گوگل]نشست کامل وزیران در تابستان که برای 21 مه برنامه ریزی شده است، موضع و سیاست را برای باقیمانده سال بررسی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]نشست کامل وزرا که قرار است ۲۱ ماه مه برگزار شود موقعیت و سیاست باقیمانده سال را بررسی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The vagueness of guidelines and frequent and inconsistent ministerial interventions were frustrating for management of nationalized boards.
[ترجمه گوگل]مبهم بودن دستورالعمل ها و مداخلات مکرر و متناقض وزرا برای مدیریت هیأت های ملی شده ناامید کننده بود
[ترجمه ترگمان]ابهام دستورالعمل های و مداخله مکرر وزرا برای مدیریت هیات های ملی نا امید کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A ministerial meeting in Venice agreed to this and in June work began to draft the treaties.
[ترجمه گوگل]نشست وزیران در ونیز با این موافقت شد و در ژوئن کار برای پیش نویس معاهدات آغاز شد
[ترجمه ترگمان]یک نشست وزرا در ونیز با این موضوع موافقت کرد و در ماه ژوئن شروع به تهیه پیش نویس این معاهدات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ministerial despotism could not be profitably run by clerical reactionaries ignorant of the financial world.
[ترجمه گوگل]استبداد وزرا نمی تواند توسط مرتجعین روحانی ناآگاه از دنیای مالی به نحو سودآوری اداره شود
[ترجمه ترگمان]استبداد، استبداد، نمی تواند با کشیشان reactionaries که از دنیای مالی بی اطلاع است، اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Several coalition partners who hold important ministerial portfolios have dug in their heels.
[ترجمه گوگل]چندین شریک ائتلافی که دارای پست‌های وزارتی مهمی هستند، دست به کار شده‌اند
[ترجمه ترگمان]چندین نفر از شرکای ائتلافی که دارای پست وزارتی مهم هستند در پاشنه خود حفر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اداری (صفت)
administrative, ministerial

وابسته به وزیر یا کشیش (صفت)
ministerial

تخصصی

[حقوق] غیر قضایی، اجرایی، اداری، وزارتی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a minister in the government or his office; of or pertaining to a religious minister or the services he renders, clerical, religious; helpful, instrumental
ministerial means relating to a government minister or ministry.

پیشنهاد کاربران

1. وزارتی 2. ( مربوط به ) وزارت یا وزرا
مثال:
he was elevated to ministerial rank
او به مقام وزارتی ترفیع داده شده بود.
اداری
Part of speech : adjective
Example : ministerial duties
هیات وزیران
مسئولیت اجرایی، مسئولیت اداری

بپرس