minimalism

/ˈmɪnəməˌlɪzəm//ˈmɪnɪməlɪst/

(موسیقی و رقص و هنر: به کار بردن ساده ترین طرح یا شکل و دست کم گیری فردیت هنرمند) کمینه گرایی، مینی مالیسم

جمله های نمونه

1. In her own home, she replaced austere minimalism with cosy warmth and colour.
[ترجمه گوگل]او در خانه خود، مینیمالیسم سخت را با گرما و رنگ دنج جایگزین کرد
[ترجمه ترگمان]در خانه خود، مینیمالیسم austere را با گرم و رنگ های گرم جایگزین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His linguistic minimalism can also be effective-his low-key description of a hanging is quite the most harrowing I've read.
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم زبانی او نیز می تواند موثر باشد - توصیف کم کلام او از حلق آویز کردن بسیار دلخراش ترین توصیفی است که من خوانده ام
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم زبانی او هم می تواند موثر باشد - توضیح کلید پایین او از یک آویزان، بسیار دلخراش است که من خوانده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Women are casting off minimalism, starting at the accessory level.
[ترجمه گوگل]زنان مینیمالیسم را کنار می گذارند و از سطح لوازم جانبی شروع می کنند
[ترجمه ترگمان]زنان از مینیمالیسم جدا می شوند و از سطح جانبی شروع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Herbert Ypma is talking about the merits of minimalism in interior design.
[ترجمه گوگل]هربرت یپما در مورد شایستگی مینیمالیسم در طراحی داخلی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]هربرت Ypma درباره محاسن مینیمالیسم در طراحی داخلی صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The overbearing sophistication of conceptualism and minimalism did not guarantee success in art for anyone.
[ترجمه گوگل]پیچیدگی بیش از حد مفهوم گرایی و مینیمالیسم موفقیت در هنر را برای کسی تضمین نمی کرد
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی بیش از حد of و مینیمالیسم، موفقیت در هنر برای هر کسی را تضمین نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The minimalism of their lectrovisio? often monochrome (sentence dictionary), takes us to level zero of se orial perception.
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم lectrovisio آنها؟ اغلب تک رنگ (فرهنگ جملات)، ما را به سطح صفر درک شفاهی می برد
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم of (lectrovisio)آن ها؟ اغلب تک رنگ (فرهنگ لغت جمله ای)، ما را به سطح متوسط ادراک orial می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their simplicity, a far cry from contemporary minimalism, was the starting point for the design.
[ترجمه گوگل]سادگی آنها، به دور از مینیمالیسم معاصر، نقطه شروع طراحی بود
[ترجمه ترگمان]سادگی آن ها، که از مینیمالیسم contemporary بسیار دور بود، نقطه شروع طراحی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He refines traditional realistic painting with abstractionism and minimalism approach, and rationally constructs a modern art concept with unique personal style.
[ترجمه گوگل]او نقاشی رئالیستی سنتی را با رویکرد انتزاع گرایی و مینیمالیسم اصلاح می کند و به طور منطقی یک مفهوم هنری مدرن با سبک شخصی منحصر به فرد می سازد
[ترجمه ترگمان]او نقاشی واقعی سنتی را با رویکرد abstractionism و مینیمالیسم شکل می دهد، و به طور منطقی یک مفهوم هنری مدرن با سبک شخصی منحصر به فرد می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tendency of minimalism holds a strong force field of modern architecture.
[ترجمه گوگل]گرایش مینیمالیسم دارای یک میدان نیروی قوی از معماری مدرن است
[ترجمه ترگمان]گرایش مینیمالیسم یک حوزه نیروی قوی از معماری مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Minimalism helped me to get out of debt, and to get out of poverty.
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم به من کمک کرد تا از بدهی خلاص شوم و از فقر بیرون بیایم
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم به من کمک کرد تا از قرض خلاص شوم، و از فقر بیرون بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Zumthor's creations exuberate with a sense of natural minimalism.
[ترجمه گوگل]خلاقیت‌های زومثور با حس مینیمالیسم طبیعی پر می‌شوند
[ترجمه ترگمان]ظهور Zumthor با یک حس مینیمالیسم طبیعی تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the phylogeny of LA, Structuralism and Minimalism have a great sense of innovation.
[ترجمه گوگل]در فیلوژنی LA، ساختارگرایی و مینیمالیسم حس بسیار خوبی از نوآوری دارند
[ترجمه ترگمان]در تکامل نژادی لس آنجلس، Structuralism و مینیمالیسم یک حس عالی از نوآوری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Minimalism was a strong anchor for swooshes, sparkling little balls and other accidental manifestations.
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم یک لنگر قوی برای swooshes، توپ های کوچک درخشان و دیگر تظاهرات تصادفی بود
[ترجمه ترگمان]Minimalism که بر ما می بارید، balls بود که گلوله های کوچک درخشان و دیگر تظاهرات غیر تصادفی بر سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It adopts the Universal Grammar and Minimalism of Chomsky and Gile's Efforts Model as the theoretical framework to support the thesis.
[ترجمه گوگل]این گرامر جهانی و مینیمالیسم مدل تلاش چامسکی و گیل را به عنوان چارچوب نظری برای حمایت از پایان نامه اتخاذ می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون، گرامر جهانی و مینیمالیسم از تلاش های چامسکی و Gile را به عنوان چارچوب نظری برای پشتیبانی از این پایان نامه اقتباس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• reduction to the smallest possible amount; simplification; using the simplest materials and forms available; art movement in sculpture that started in the 1950s and stressed excessive simplification of form and color
minimalism is an artistic movement and philosophy whose followers try to show everything in as simple a form as possible.

پیشنهاد کاربران

تعریفی که خود آبادیس نوشته دقیقه
برای درک مینیمالیسم در سینما
حتما طعم گیلاس کیارستمی ببینید
بهترین و تنها فیلم ایرانی است که نخل طلای کن رو برده
a style in art, design, and theatre that uses the smallest range of materials and colours possible, and only very simple shapes or forms
سبکی در هنر، طراحی و تئاتر که از کمترین طیفی از مواد و رنگ های ممکن استفاده می کند و فقط از اشکال یا فرم های بسیار ساده استفاده می کند
...
[مشاهده متن کامل]

** کمینه گرایی ( مینیمالیسم یا ساده گرایی یا هنر کمینه ) در هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات و سایر گونه های هنری، مکتبی است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روش های ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است. از نام های دیگر این جنبش abc art و هنر تحت اللفظی ( literalist art ) است.
Stripped wood floors and monochrome minimalism are all very well but we all need a bit of luxury.
Our hotel's chic grey minimalism and amazing breakfasts are perfect for a grey day.

minimalismminimalism
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/minimalism• https://en.wikipedia.org/wiki/Minimalism
ART/ ARCHITECTURE/THEATRE & FILM /specialized
a style in art, design, and theatre that uses the smallest range of materials and colours possible, and only very simple shapes or forms
هنر، معماری، تئاتر و فیلم تخصصی
...
[مشاهده متن کامل]

سبکی در هنر، طراحی و تئاتر که از کمترین طیف مواد و رنگ های ممکن و فقط اشکال یا فرم های بسیار ساده استفاده می کند.
کمینه گرایی ( یا ساده گرایی ) یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روش های ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است. از نام های دیگر این جنبش abc art و هنر تحت اللفظی ( literalist art ) می باشد.
Stripped wood floors and monochrome minimalism are all very well but we all need a bit of luxury
Our hotel's chic grey minimalism and amazing breakfasts are perfect for a grey day

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/minimalism• https://en.wikipedia.org/wiki/Minimalism
minimalism ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: کمینه‏گرایی
تعریف: گرایشی در هنر که آثاری را با حداقل ابزارها و اشکال هندسی و محتوا خلق می‏کند
حداقل گرایی
کم ولی با ارزش داشتن
ساده زیستی

بپرس