minimal

/ˈmɪnəml̩//ˈmɪnɪml̩/

معنی: کمین
معانی دیگر: وابسته به حداقل، کمینه ای، کمینی

جمله های نمونه

1. The work was carried out at minimal cost.
[ترجمه گوگل]کار با حداقل هزینه انجام شد
[ترجمه ترگمان]کار با حداقل هزینه انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's only a minimal amount of risk involved.
[ترجمه گوگل]فقط یک مقدار کمتر از خطر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تنها مقدار کمی از ریسک موجود وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cost to taxpayers would be minimal.
[ترجمه گوگل]هزینه مالیات دهندگان حداقل خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هزینه مالیات دهندگان حداقل خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The damage to the car was minimal.
[ترجمه گوگل]آسیب به ماشین کم بود
[ترجمه ترگمان]خسارت وارد شده به اتومبیل حداقل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The storm did only minimal damage.
[ترجمه گوگل]این طوفان تنها خسارات اندکی به بار آورد
[ترجمه ترگمان] طوفان فقط به کم ترین حد آسیب رسونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The co-operation between the two is minimal.
[ترجمه گوگل]همکاری بین این دو بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]هم کاری بین این دو حداقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The likelihood of infection is minimal.
[ترجمه گوگل]احتمال عفونت حداقل است
[ترجمه ترگمان]احتمال ابتلا به این بیماری بسیار کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This type of garden requires minimal maintenance.
[ترجمه گوگل]این نوع باغ به حداقل نگهداری نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این نوع باغ به حداقل نگهداری نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gained only minimal recognition for her work.
[ترجمه گوگل]او فقط به خاطر کارش کمترین شهرت را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او فقط در کم ترین آگاهی از کارش به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The scheme offers only minimal supervision for young offenders.
[ترجمه گوگل]این طرح فقط حداقل نظارت را برای مجرمان جوان ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این طرح تنها نظارت حداقلی برای مجرمان جوان ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The set is minimal and the only props used in the show are a table, a chair and a glass of water.
[ترجمه گوگل]این مجموعه مینیمال است و تنها وسایل مورد استفاده در نمایش یک میز، یک صندلی و یک لیوان آب است
[ترجمه ترگمان]مجموعه حداقل و تنها لوازمی که در این نمایش استفاده می شوند، یک میز، یک صندلی و یک لیوان آب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a practical course, with only a minimal amount of theory.
[ترجمه گوگل]این یک دوره عملی است و تنها دارای حداقل مقدار تئوری است
[ترجمه ترگمان]این یک دوره عملی است، تنها با حداقل مقدار نظریه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We stayed with friends, so our expenses were minimal.
[ترجمه گوگل]ما با دوستان ماندیم، بنابراین هزینه های ما حداقل بود
[ترجمه ترگمان]ما با دوستان اقامت داشتیم، بنابراین مخارج ما بسیار کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Johnson calls this phenomenon 'the principle of minimal effort'.
[ترجمه گوگل]جانسون این پدیده را «اصل حداقل تلاش» می نامد
[ترجمه ترگمان]جانسون این پدیده را اصل تلاش حداقل می نامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I stayed with friends, so my expenses were minimal.
[ترجمه گوگل]من پیش دوستان ماندم، بنابراین هزینه هایم حداقل بود
[ترجمه ترگمان]من با دوستاش موندم پس هزینه های من کمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمین (صفت)
minimal

تخصصی

[صنایع غذایی] کمین
[ریاضیات] کمین، مینیمال، حداقل، کوچکتر، کهینه، اقل، کمینه

انگلیسی به انگلیسی

• least possible, very small, smallest; pertaining to a minimum; simple
something that is minimal is very small in quantity or degree.

پیشنهاد کاربران

کمینه، کم، حداقل، ناچیز، جزئی، کوچک، ساده، حداقلی، کمینه گرا
حداقلی
"The design of the room is very minimal, with only essential furniture. "
طراحی اتاق بسیار حداقلی است و فقط مبلمان ضروری وجود دارد. "
...
[مشاهده متن کامل]

: "He made minimal changes to the original plan. "
"او تغییرات کمی در طرح اصلی ایجاد کرد.
**حداقل**
- مثال: "The project requires a minimal investment to get started. "
- ترجمه: "این پروژه به حداقل سرمایه گذاری برای شروع نیاز دارد. "
**ساده**
- مثال: "Her style is very minimal, focusing on clean lines and neutral colors. "
- ترجمه: "سبک او بسیار ساده است و بر خطوط تمیز و رنگ های خنثی تمرکز دارد. "
**ناچیز**
- مثال: "The changes made to the document were minimal and hardly noticeable. "
- ترجمه: "تغییرات اعمال شده در سند ناچیز بود و به سختی قابل مشاهده بود. "
**کم**
- مثال: "She has a minimal amount of experience in this field. "
- ترجمه: "او تجربه کمی در این زمینه دارد. "
ساده انگارانه
"The artist's approach is minimal, emphasizing simplicity over complexity. "
"رویکرد هنرمند ساده انگارانه است و بر سادگی به جای پیچیدگی تأکید دارد. "
حداقل ممکن
"The team aimed for a minimal viable product to test the market. "
"تیم به دنبال یک محصول حداقل ممکن برای آزمایش بازار بود. "
کمینه گرا
"The architecture of the building is minimalistic, focusing on functionality. "
"معماری ساختمان کمینه گرا است و بر عملکرد تأکید دارد. "

ساده
very little
خیلی کم، بسیار کم
موجز
اندک
کوچکترین
ارزون و کم هزینه
جزئی
ناچیز
حداقل - حداقلی

بپرس