minim

/ˈmɪnɪm//ˈmɪnɪm/

معنی: ذره، نقطه، کوچکترین ذره، قطره، هر چیز کوچک، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، چیز کم اهمیت و خرد، چکه، کمترین، وابسته به حداقل، حد اقل، خرد
معانی دیگر: (کوچکترین سنجه ی آبگونه ها برابر با یک شانزدهم درم fluid dram یا در حدود یک چکه) می نیم، بخش کوچک، ریزبخش، (انگلیس) رجوع شود به:half note، یک ششم دراکم

جمله های نمونه

1. Quavers, crotchets and minims are three of the different lengths of note in written music.
[ترجمه گوگل]Quavers، crotchets و Minims سه مورد از طول های مختلف نت در موسیقی نوشتاری هستند
[ترجمه ترگمان]quavers، crotchets و minims سه مورد از طول مختلف یادداشت در موسیقی نوشتاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the new workplace, all those with minim urn workplace literacy will be quickly hired, possibly at exaggerated salaries.
[ترجمه گوگل]در محل کار جدید، همه کسانی که حداقل سواد محیط کار را دارند، به سرعت استخدام خواهند شد، احتمالاً با حقوق های اغراق آمیز
[ترجمه ترگمان]در محل کار جدید، همه کسانی که با سواد در محل کار هستند به سرعت استخدام خواهند شد، احتمالا با حقوق گزاف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The different energy expenditures of purifying minim CO in synthesis gas by pressure swing adsorption and methanation were compared, which offered useful dates for separation of minim CO in industry.
[ترجمه گوگل]مخارج مختلف انرژی برای خالص‌سازی حداقل CO در گاز سنتز با جذب نوسان فشار و متاناسیون مقایسه شد که تاریخ‌های مفیدی را برای جداسازی حداقل CO در صنعت ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]هزینه های مختلف انرژی برای تصفیه گاز ۲ CO در تولید گاز از طریق جذب نوسان فشار و methanation مقایسه شد، که تاریخ های مفیدی برای جداسازی CO - ۲ CO در صنعت ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus a dotted half note or minim is equal in length to three quarter notes or crotchets.
[ترجمه گوگل]بنابراین طول یک نیم نت یا مینیم نقطه‌دار برابر با سه چهارم نت یا قلاب دوزی است
[ترجمه ترگمان]از این رو، نیم نت نقطه چین و یا minim برابر با طول به سه یا سه یا سه چهارم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Separating minim oil and suspension whose specific gravity less than water out from the sewage through floatation, sedimentation velocity of the mud will be increased evidently. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]با جداسازی حداقل روغن و سوسپانسیونی که وزن مخصوص آن کمتر از آب از فاضلاب از طریق شناورسازی خارج می شود، سرعت ته نشینی گل به وضوح افزایش می یابد فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]جدا کردن روغن و تعلیق که وزن مخصوص آن ها نسبت به آب از طریق شناوری کم تر است، سرعت ته نشین شدن گل به طور مشخص افزایش خواهد یافت فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Quant um algorithm for finding minim um has widely application.
[ترجمه گوگل]الگوریتم Quant um برای یافتن حداقل um کاربرد گسترده ای دارد
[ترجمه ترگمان]الگوریتم quant برای پیدا کردن ام اس، درخواست زیادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A minim moisture content sensor for SF 6 gas measure on - line was studied.
[ترجمه گوگل]یک سنسور حداقل رطوبت برای اندازه گیری گاز SF 6 در خط مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]یک سنسور مقدار رطوبت minim برای اندازه گیری مقدار SF ۶ گاز مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Selenium is one of the necessary minim elements of human.
[ترجمه گوگل]سلنیوم یکی از حداقل عناصر ضروری انسان است
[ترجمه ترگمان]Selenium یکی از عناصر minim ضروری انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Through computer simulation, find out the minim um area of windows that meet indoor comfort need in hot summer and warmer winter zone.
[ترجمه گوگل]از طریق شبیه‌سازی رایانه‌ای، حداقل مساحت پنجره‌ها را که نیاز آسایش داخلی را در تابستان گرم و زمستان گرم‌تر برآورده می‌کند، بیابید
[ترجمه ترگمان]از طریق شبیه سازی کامپیوتری، ناحیه minim ام را پیدا کنید که در فضای گرم تابستان و مناطق گرم زمستان نیاز به آسایش داخلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The alcohol of minim can achieve better clean result.
[ترجمه گوگل]الکل حداقل می تواند به نتیجه تمیز بهتری برسد
[ترجمه ترگمان]الکل of می تواند نتیجه بهتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The experiment wastes in half minim qualitative analysis methods are not in great number, but their components are complex and of great toxicity.
[ترجمه گوگل]ضایعات آزمایش در روش‌های تحلیل کیفی نیم‌مینی تعداد زیادی ندارند، اما اجزای آن‌ها پیچیده و دارای سمیت بالایی هستند
[ترجمه ترگمان]این آزمایش در نیمی از روش های آنالیز کیفی انجام می گیرد، اما مولفه های آن ها پیچیده بوده و سمیت زیادی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For ILK regulates multiple cell functions, minim change in activity of ILK protein or in gene expression of ILK would possibly result in the formation and development of tumors.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که ILK عملکردهای سلولی متعدد را تنظیم می کند، حداقل تغییر در فعالیت پروتئین ILK یا بیان ژن ILK احتمالاً منجر به تشکیل و توسعه تومورها می شود
[ترجمه ترگمان]چون ilk چندین تابع سلول را تنظیم می کند، تغییر جنسیت در فعالیت پروتیین ilk یا تجلی ژن of احتمالا منجر به شکل گیری و توسعه تومورهای سرطانی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusions Minim pump infusion of Ketamine is better than intravenous injection of Ketamine in children strabismus surgery.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری حداقل انفوزیون پمپ کتامین بهتر از تزریق داخل وریدی کتامین در جراحی استرابیسم کودکان است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری تزریق پمپ \"کتامین\" بهتر از تزریق تزریق مستقیم \"کتامین\" در عمل جراحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The isotope analysis of minim lead in the gold dust has special meaning.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل ایزوتوپی حداقل سرب در گرد و غبار طلا معنای خاصی دارد
[ترجمه ترگمان]تجزیه ایزوتوپ of سرب در غبار طلا معنای خاصی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This was quickly followed by three very corroded Roman minims which were impossible to identify as the markings had been completely erased.
[ترجمه گوگل]این به سرعت توسط سه مینیم رومی بسیار خورده دنبال شد که شناسایی آنها غیرممکن بود زیرا علائم کاملاً پاک شده بودند
[ترجمه ترگمان]پس از آن، سه تن از minims رومی که به سختی خورده بودند، به سرعت از پی او رد شدند، اما علائم آن به کلی پاک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

نقطه (اسم)
stop, ace, speck, point, spot, dot, part, jot, period, mark, prick, mote, minim, iota, plot, fleck, full stop, splotch, punctation, speckle, tittle

کوچکترین ذره (اسم)
atom, minim

قطره (اسم)
drop, globe, gobbet, minim, goblet, blob, drops, gutta, driblet

هر چیز کوچک (اسم)
minim

جانور بسیار ریز (اسم)
minim

ادم کوتوله (اسم)
pug, minim

چیز کم اهمیت و خرد (اسم)
minim

چکه (اسم)
drop, drip, trickle, minim, sprinkle, leak, gutta, leakage, seep, seepage

کمترین (صفت)
minim, least, minimum

وابسته به حداقل (صفت)
minim

حد اقل (صفت)
minim

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

انگلیسی به انگلیسی

• smallest unit of liquid measure, 1/60 of fluid dram, drop; half-note, musical note equal to half of a semibreve (music); very small quantity
in music, a minim is a note that has a time value equal to two crotchets.

پیشنهاد کاربران

بپرس