mingy

/ˈmɪndʒi//ˈmɪndʒi/

لئیم، پست، خسیس، جوکی

جمله های نمونه

1. This restaurant serves very mingy portions.
[ترجمه گوگل]این رستوران غذاهای بسیار معتدلی سرو می کند
[ترجمه ترگمان]این رستوران غذاهای بسیار خوش مزه را سرو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's so mingy with his money.
[ترجمه گوگل]او با پولش خیلی بد است
[ترجمه ترگمان]او با پولش خیلی درگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All a bit mingy for such a big house, was Lalage's inward comment.
[ترجمه گوگل]نظر درونی لالاگه برای چنین خانه بزرگی کمی سخت است
[ترجمه ترگمان]این یک خانه بزرگ برای چنین خانه ای بزرگ، یک نظر درونی و درونی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She seemed little and mingy, pale and tight.
[ترجمه گوگل]به نظر کوچولو و کم رنگ، رنگ پریده و تنگ به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او کوچک و لاغر، رنگ پریده و تنگ به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My godmother never gives me anything but a mingy ten shillings at Christmas.
[ترجمه گوگل]مادرخوانده ام در کریسمس به جز ده شیلینگ مینگ چیزی به من نمی دهد
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی من هیچ وقت چیزی به جز ده شیلینگ در کریسمس به من نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You're mingy to give me such a small piece of cake.
[ترجمه گوگل]میخوای یه همچین تکه کیک کوچیکی بهم بدی
[ترجمه ترگمان]تو دی گه حق نداری به من یه تیکه کیک کوچولو بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My godmother never gives me anything but mingy ten shillings at Christmas.
[ترجمه گوگل]مادرخوانده ام در کریسمس به من چیزی جز ده شیلینگ نمی دهد
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی من هیچ وقت چیزی به جز ده شیلینگ در کریسمس به من نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I only gave five dollars towards his present - do you think that was a bit mingy?
[ترجمه گوگل]من فقط پنج دلار به هدیه او دادم - آیا فکر می کنید کمی بد بود؟
[ترجمه ترگمان]من فقط پنج دلار به هدیه اون دادم فکر می کنی یه کم mingy؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I hate that restaurant - they give you really mingy portions.
[ترجمه گوگل]من از آن رستوران متنفرم - آن ها به شما بخش های بسیار کمی می دهند
[ترجمه ترگمان]من از آن رستوران متنفرم - آن ها به شما غذاهای واقعا mingy می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (british) stingy; mean, nasty
someone who is mingy is mean and unwilling to give or use very much of something; an informal word.
something that is mingy is smaller in size or amount than you expect or than you think is proper; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس