mingle in

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی : در جمع حل شدن، با دیگران قاطی شدن، در فضای اجتماعی وارد شدن و تعامل کردن
🔹 مثال ها:
He mingled in with the crowd and disappeared. با جمعیت قاطی شد و ناپدید شد.
She was shy at first, but soon mingled in with the other students. اول خجالتی بود، ولی خیلی زود با بقیه ی دانش آموزا قاطی شد.
...
[مشاهده متن کامل]

The sounds of laughter mingled in with the music. صدای خنده با موسیقی درآمیخت.
🔹 مترادف ها: blend in – mix in – join in – socialize – circulate