mindless

/ˈmaɪndləs//ˈmaɪndlɪs/

معنی: بی فکر
معانی دیگر: ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

جمله های نمونه

1. the mindless force of a storm
طوفان سردرگم

2. he became mindless of his father's warning
او اخطار پدرش را از یاد برد.

3. they swam for hours mindless of sharks
ساعت ها بدون توجه به کوسه ماهی ها شنا می کردند.

4. he believed that even the sea was not mindless
او معتقد بود که حتی دریا هم فاقد عقل و شعور نیست.

5. She wasn't at all the mindless little wife so many people perceived her to be.
[ترجمه گوگل]او اصلاً آن همسر کوچولوی بی فکری نبود که بسیاری از مردم او را چنین تصور می کردند
[ترجمه ترگمان]او به هیچ وجه همسر بی عقل نبود و بسیاری از مردم او را دیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The film is full of mindless violence.
[ترجمه گوگل]فیلم مملو از خشونت بی عقل است
[ترجمه ترگمان]فیلم پر از خشونت mindless است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A moment of mindless violence snuffed out his life.
[ترجمه گوگل]یک لحظه خشونت بی‌معنایی زندگی او را از بین برد
[ترجمه ترگمان]یک لحظه خشونت بی عقل کل زندگیش را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It seems that the attack was a gratuitous/random/mindless act of violence.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این حمله یک اقدام خشونت آمیز بی دلیل / تصادفی / بدون فکر بوده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این حمله یک عمل غیر تصادفی \/ بی بند از خشونت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His drinking bouts often ended in acts of mindless violence.
[ترجمه گوگل]دوره های مشروب الکلی او اغلب به اعمال خشونت آمیز ختم می شد
[ترجمه ترگمان]کشمکش های نوشیدن او اغلب با اعمال خشونت بی حد به پایان می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After lunch we explored the city, mindless of the rain.
[ترجمه گوگل]بعد از ناهار، بدون توجه به باران، شهر را گشتیم
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، شهر را گشتیم، بدون توجه به باران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's not just mindless entertainment, it's a film with a message.
[ترجمه گوگل]این فقط یک سرگرمی بی فکر نیست، بلکه یک فیلم با پیام است
[ترجمه ترگمان]این فقط یک سرگرمی احمقانه نیست، این یک فیلم است با یک پیام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Somebody goes and does something mindless like that and just destroys everything for you.
[ترجمه گوگل]یکی میره یه کار بی فکر مثل اون انجام میده و فقط همه چیز رو برات خراب میکنه
[ترجمه ترگمان]یه نفر میره و یه کار احمقانه رو انجام میده و همه چی رو برای تو نابود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Distressed by mindless vandalism that destroys trees and flowers they are keeping a watchful eye on plant life.
[ترجمه گوگل]مضطرب از خرابکاری های بی فکر که درختان و گل ها را از بین می برد، مراقب زندگی گیاهان هستند
[ترجمه ترگمان]و از خرابکاری رو به پایین گیج شده که درختان و گل هایی را از بین می برد که چشم مراقب زندگی گیاهی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cannon errs in labeling his critics as mindless pessimists.
[ترجمه گوگل]کانن در برچسب زدن منتقدان خود به عنوان بدبینان بی فکر اشتباه می کند
[ترجمه ترگمان]کانون errs را در برچسب زدن منتقدان خود به عنوان بدبین ترین بدبین توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And if so, why are bees so thoroughly mindless in other contexts?
[ترجمه گوگل]و اگر چنین است، چرا زنبورها در زمینه های دیگر اینقدر بی فکر هستند؟
[ترجمه ترگمان]و اگر اینطور است، چرا زنبورها در زمینه های دیگر به طور کامل mindless؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی فکر (صفت)
light-headed, harum-scarum, light-minded, giddy-brained, mindless, thoughtless, inconsiderate, insensate, giddy-headed

انگلیسی به انگلیسی

• having little intelligence; having no opinion; careless, heedless; requiring little attention or thought
mindless actions are stupid and destructive.
a mindless job or activity is so simple that you do not need to think about it.

پیشنهاد کاربران

۱. بی توجه، بی فکر . بی عقل و شعور ۲. مکانیکی. خسته کننده. بی روح ۳. کور. خارج از کنترل
مثال:
Once I was perceived to be an inanimate object, a mindless phantom of a boy in a wheelchair.
قبلا من یک شئ بی جان دیده می شدم، یک شبح بی عقل و شعور از یک پسر {نشسته} در ویلچر.
آدم خل مغز و بی کله
مکانیکی
بی روح
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
mindless machine
بی مفهوم
نسنجیده
یک معنی دیگر : بدون نیاز به فکر
mindless tasks کارهایی که نیاز به فکر کردن ندارند.
مثلا هنگام قدم زدن میتوان همزمان با کسی صحبت کنید یا حتی کتاب بخوانید.
بی خردمندی

بپرس