mince

/ˈmɪns//mɪns/

معنی: قیمه، گوشت قیمه، ریزه، ریز ریز کردن، خرد کردن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن
معانی دیگر: (گوشت و غیره) خرد کردن، ساطور کاری کردن، به بخش های کوچک تقسیم کردن، ریز فرشیم کردن، (با ظرافت وانمودین) گفتن یا انجام دادن، ادا و اطوار درآوردن، (در سخن) تعارف کردن، رو در بایستی کردن، پرده پوشی کردن، (از روی تظاهر) با قدم های کوتاه راه رفتن، قر دادن، رجوع شود به: minced meat

جمله های نمونه

1. mince matters
پرده پوشی کردن،رودربایستی کردن،صریحا اظهار نکردن

2. mince no words
رک گفتن،پرده پوشی نکردن،صریحا اظهار کردن

3. to mince ham
گوشت خوک را خرد کردن

4. not mince matters
پرده پوشی نکردن،رک بودن

5. let us not mince the truth!
بیایید حقیقت را پرده پوشی نکنیم !

6. i am not going to mince words with him
با او رک و بی رو در بایستی صحبت خواهم کرد.

7. he thought ahmad was wrong and did not mince matters in telling him so
او فکر می کرد که احمد اشتباه می کند و (این مطلب را) صریحا به او گفت.

8. Mince two pounds of chicken finely.
[ترجمه گوگل]دو پوند مرغ را ریز خرد کنید
[ترجمه ترگمان]دو پوند مرغ پخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Would you like me to mince the meat for you?
[ترجمه امیر] آیا دوست دارید گوشت را برایت خرد کنم؟
|
[ترجمه گوگل]میخوای برات گوشت چرخ کنم؟
[ترجمه ترگمان]می خوای گوشت ها رو for کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mince the meat up with some onion and garlic.
[ترجمه گوگل]گوشت را با مقداری پیاز و سیر چرخ کنید
[ترجمه ترگمان]گوشت را با کمی پیاز و سیر بپوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not to mince matters, I don't approve of my daughter going out with you because you are a married man.
[ترجمه گوگل]به خاطر اینکه شما یک مرد متاهل هستید، من قبول ندارم که دخترم با شما بیرون برود
[ترجمه ترگمان]من با تو موافق نیستم، چون تو مرد متاهل هستی، من با تو موافق نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sir John, never a man to mince his words, said in a TV interview that the government had lied.
[ترجمه گوگل]آقا جان که هرگز مردی نبود که حرفش را زیر پا بگذارد، در یک مصاحبه تلویزیونی گفت که دولت دروغ گفته است
[ترجمه ترگمان]در یک مصاحبه تلویزیونی که دولت دروغ گفته بود، گفت: سر جان، هرگز مردی نیست که سخنان او را تقلید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I won't mince matters: I think it's a stupid idea.
[ترجمه گوگل]من مسائل را کوچک نمی کنم: فکر می کنم این یک ایده احمقانه است
[ترجمه ترگمان]اهمیتی نمی دم، فکر می کنم ایده احمقانه آیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We do not mince the truth.
[ترجمه گوگل]ما حقیقت را زیر پا نمی گذاریم
[ترجمه ترگمان]ما از حقیقت پیروی نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They mince and prim and pout.
[ترجمه گوگل]خرد می کنند و پرمغال می کنند و دم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ستوه می آمدند و اخم می کردند و اخم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He doesn't mince his words when he talks about his ex-boss.
[ترجمه گوگل]وقتی در مورد رئیس سابقش صحبت می کند، حرفش را کوتاه نمی کند
[ترجمه ترگمان]وقتی در مورد رئیس سابقش حرف میزنه، از حرف هاش طفره نمیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I won't mince words : I think your plan is stupid.
[ترجمه محمد مهدی] حرفم رو صریح ( رک ) میگم ، نقشه شما احمقانه است
|
[ترجمه گوگل]من کلمات را خرد نمی کنم: فکر می کنم نقشه شما احمقانه است
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم بگویم که نقشه شما احمقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قیمه (اسم)
mince, stuffing, forcemeat, executrix

گوشت قیمه (اسم)
mince

ریزه (اسم)
particle, bit, mote, chip, midget, detritus, mammock, shiver, mince

ریز ریز کردن (فعل)
chop, comminute, mince

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

قیمه کردن (فعل)
mince

حرف خود را خوردن (فعل)
mince

تلویحا گفتن (فعل)
mince

انگلیسی به انگلیسی

• something that is finely chopped (especially food) mincemeat, ground meat (british)
grind, finely chop, make mincemeat; speak with restraint or hesitancy; speak or behave with exaggerated courtesy, walk daintily

پیشنهاد کاربران

ریز ریز کردن و خرد کردن.
مثل خرد کردن خیار و گوجه برای سالاد شیرلزی
خرد کردن پیاز و سیر برای پیازداغ و سیر داغ
Not mincing your words = حرف خود را صریح گفتن. بی پرده سخن گفتن
She's not mincing her words
He didn't mince his words
The definition of 💥mince💥 is to cut into very small pieces. This term means the smallest possible pieces; smaller than dice or chop, but not pureed. To do this, you need a very sharp knife and a steady hand. Practice will make perfect
...
[مشاهده متن کامل]

Thespruceeats. com@

⭕⭕⭕
⁦✔️⁩ریز ریز و چرخ کردن
Christmas food and drink
‘Super - messy but incredible’: UK supermarket luxury 💥mince💥 pies tested
. . .
A finger in every pie … Ravneet Gill gets stuck in
Which is the best posh pie on the high street? Guardian baker and pastry queen Ravneet Gill tasted some Christmas treats
Gaurdian. com@

چرخ کردن، گوشت چرخ‎ شده، خرامیدن
اسم آن : گوشت چرخ کرده
فعل آن: چرخ کردن ( گوشت و غیره )

بپرس