milling

/ˈmɪlɪŋ//ˈmɪlɪŋ/

معنی: جنب وجوش، ارد سازی، زنجیره سکه
معانی دیگر: آسیابانی، عمل آسیاب کردن، آردسازی، تکه کردن یا برش یا پرداخت فلز و پارچه و غیره در کارخانه، نورد، فرزکاری، لبه دار و شیاردار کردن سکه، لبه ی شیاردار سکه

جمله های نمونه

1. people were milling around in the railway station
در ایستگاه راه آهن مردم در هم می لولیدند.

2. Quite a few people were milling about, but nothing was happening.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مردم در حال آسیاب بودند، اما هیچ اتفاقی نمی افتاد
[ترجمه ترگمان]چند نفر ایستاده بودند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had to weave his way through the milling crowds.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد راه خود را از میان جمعیت آسیاب ببافد
[ترجمه ترگمان]ناچار بود از میان جمعیت عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There were a lot of people milling around the entrance.
[ترجمه گوگل]اطراف ورودی جمعیت زیادی در حال آسیاب بودند
[ترجمه ترگمان]آدم های زیادی اطراف ورودی ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hundreds of fans were milling around outside the hotel.
[ترجمه گوگل]صدها هوادار بیرون از هتل در حال چرخیدن بودند
[ترجمه ترگمان]صدها نفر از طرفداران خارج از هتل جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We pushed our way through the milling crowds of guests.
[ترجمه گوگل]ما از میان انبوه میهمانان به راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]از میان انبوه مهمان ها راه خود را باز کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had to fight my way through the milling crowd.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم از میان جمعیت آسیاب مبارزه کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم از میان جمعیت رد بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Groups of fans were milling about in the streets after the match.
[ترجمه گوگل]گروه‌هایی از هواداران پس از پایان مسابقه در خیابان‌ها مشغول چرخیدن بودند
[ترجمه ترگمان]پس از مسابقه گروهی از هواداران در خیابان ها جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They moved purposefully through the milling crowd.
[ترجمه گوگل]آنها به طور هدفمند در میان جمعیت آسیاب حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]به عمد از میان جمعیت عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Crowds of students were milling around in the street.
[ترجمه گوگل]انبوهی از دانش آموزان در خیابان گرد هم می آمدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت دانش آموزان در خیابان جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the village square, people were milling about in the sunshine.
[ترجمه گوگل]در میدان روستا، مردم زیر نور آفتاب آسیاب می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در میدان دهکده، مردم در زیر نور خورشید جمع می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a crowd of people milling about in the streets.
[ترجمه گوگل]انبوهی از مردم در خیابان ها در حال آسیاب بودند
[ترجمه ترگمان]مردم در خیابان ها ازدحام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Humans were milling around the base of the Ship.
[ترجمه گوگل]انسان ها در اطراف پایه کشتی آسیاب می کردند
[ترجمه ترگمان]انسان ها به اطراف کشتی حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Simon had disappeared into the crowd still milling about the hall, and fitzAlan was standing before her.
[ترجمه گوگل]سیمون در میان جمعیتی که هنوز در سالن مشغول آسیاب بودند ناپدید شده بود و فیتز آلن جلوی او ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]سیمون از میان جمعیت ناپدید شده بود، جمعیت هنوز در تالار جمع شده بودند و fitzAlan در مقابلش ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنب وجوش (اسم)
motion, milling, stirabout

ارد سازی (اسم)
milling

زنجیره سکه (اسم)
milling

تخصصی

[عمران و معماری] آسیاب کردن - پودر کردن - نرم کردن - فرزکاری
[مهندسی گاز] فرزکاری، تراشیدن، سائیدن
[زمین شناسی] آسیا کردن فرآیند خرد کردن کانسارها به ذرات ریز به منظور حذف مواد بی ارزش یا مضر.
[نساجی] نمدی - نمدی کردن - از عملیات تکمیلی جهت پر کردن بافت پارچه پشمی - والک کردن - ماشین والک - ماشین فرز - فرز کاری
[معدن] آسیا کردن (خردایش)
[پلیمر] آسیابی

انگلیسی به انگلیسی

• act of grinding or crushing; manufacturing of a product in a mill; wandering about in a group of people; fighting (slang)
the people in a milling crowd move around in a disorganized way.

پیشنهاد کاربران

فرزکاری
ماشین کاری فرز سی ان سی ( cnc milling machining )
milling ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: آسیا کردن
تعریف: خرد کردن مواد غذایی جامد و تبدیل آنها به ذرات ریز
دستگاه فرز
گشت و گذار
سردرگمی، درهم برهمی، رفت و آمد بی هدف، بی نظمی و اغتشاش
Moving about in a confused manner
There was a great deal of milling and a
. good deal of violence
چرخ زدن٫ بی هدف گشتن جمعیت

بپرس