military

/ˈmɪləˌteri//ˈmɪlɪtri/

معنی: ارتش، جنگی، نظامی، ارتشی
معانی دیگر: سربازی، عسکری، ارتش تاری، حربی، رزمی، وابسته به نیروی زمینی (در برابر: نیروی دریایی navy)

جمله های نمونه

1. military attaché
وابسته ی نظامی

2. military buildup
افزایش (تجهیزات) نظامی

3. military discipline
انضباط ارتشی

4. military draft lottery
قرعه کشی برای خدمت نظام

5. military equipment
ساز و برگ نظامی

6. military exercise
تمرین (یا مشق) نظامی

7. military exigencies
الزامات نظامی

8. military intervention
مداخله ی نظامی

9. military life
زندگی ارتشی

10. military muscle
نیروی نظامی

11. military power
قدرت نظامی

12. military preparedness
آمادگی جنگی

13. military preparedness
آمادگی نظامی

14. military service matured him
خدمت نظام او را پخته کرد.

15. military service was compulsory both during peacetime and wartime
هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ خدمت نظام اجباری بود.

16. military uniform
اونیفورم نظامی

17. a military base
پایگاه نظامی

18. a military expedition
گسیلش (ماموریت) نظامی

19. a military march
مارش نظامی،رژه ی نظامی

20. a military parade
رژه ی نظامی

21. a military parade
رژه نظامی

22. a military reservation
قرارگاه نظامی

23. a military zone
منطقه ی نظامی

24. germany's military potential
توانش نظامی آلمان

25. iran's military forces
نیروهای نظامی ایران

26. our military requirements are not so dissimilar from your economic ones
الزامات نظامی ما فرق چندانی با الزامات اقتصادی شما ندارد.

27. the military controlled the government in argentina
در آرژانتین ارتش دولت را تحت کنترل داشت.

28. the military operations will be covered by fighter planes
عملیات نظامی زیر پوشش هواپیماهای جنگنده انجام خواهد شد.

29. the military wrested political power from the people's elected officials
ارتش قدرت سیاسی را از دست رهبران منتخب مردم گرفت.

30. universal military service
خدمت نظام همگانی

31. weighty military decision
تصمیمات مهم نظامی

32. the military
نیروهای نظامی،ارتش،افسران ارتش

33. a major military offensive
یک حمله ی بزرگ نظامی

34. a restricted military area
منطقه ی ممنوعه ی نظامی

35. a rich military funeral
یک سوگواری نظامی پرتشریفات

36. a strong military position
موضع نظامی مستحکم

37. exempt from military service
معاف از خدمت نظام

38. exemption from military service
معافیت از خدمت نظام

39. from a military standpoint
از نظر نظامی

40. liability for military service
مشمولیت خدمت نظام

41. political and military support
حمایت سیاسی و نظامی

42. they evaded military service
آنان از خدمت نظام شانه خالی کردند.

43. to provide military aid for our allies
تامین کمک نظامی جهت متحدان ما

44. to receive military training
آموزش نظامی دیدن

45. liable to military service
مشمول نظام وظیفه

46. a council of military experts
هیئتی از خبرگان نظامی

47. alexander's courage and military skill won the admiration of his soldiers
شجاعت و مهارت نظامی اسکندر تحسین سربازانش را جلب کرد.

48. germany's display of military might
نمایش قدرت نظامی آلمان

49. he received his military deferment
او معافیت موقت از خدمت نظام را دریافت کرد.

50. in some countries, military conscription has been abolished
در برخی کشورها خدمت اجباری در ارتش ملغی شده است.

51. in some countries, military service is compulsory
در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.

52. the boy idolized military and sports heroes
آن پسر،قهرمانان نظامی و ورزشی را می پرستید.

53. those who dodge military service
آنان که از خدمت نظام شانه خالی می کنند

54. to execute a military maneuver
مانور نظامی اجرا کردن

55. a spectacular show of military might
نمایش شکوهمندی از قدرت نظامی

56. germany's transformation into a military power
تبدیل آلمان به یک قدرت نظامی

57. one of our top military experts
یکی از خبرگان نظامی بلندپایه ی ما

58. our readiness for a military confrontation
آمادگی ما برای یک برخورد نظامی

59. the people overturned his military regime
مردم رژیم نظامی او را سرنگون کردند.

60. the twilight zone between military personnel and civilian employees
ناحیه ی مبهم میان کارمندان نظامی و کارمندان غیر نظامی

61. a maneuver intended to exhibit military power
مانوری که هدفش نشان دادن (به رخ کشیدن) قدرت نظامی بود

62. conscripts were trained in this military base
سربازان وظیفه را در این پایگاه نظامی آموزش می دادند.

63. germany built up a powerful military machine
آلمان دستگاه نظامی نیرومندی به وجود آورد.

64. he was buried with full military honors
با مراسم کامل نظامی بخاک سپرده شد.

65. once again germany flexed its military muscles
یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.

66. the radio blasted out a military march
رادیو مارش نظامی گوشخراشی را پخش می کرد.

67. a newspaper editor and a sometime military officer
سردبیر روزنامه که چند صباحی افسر ارتش بود

68. from school he passed to the military academy
از مدرسه به دانشکده ی افسری رفت.

69. the british finally broke the german military code
انگلیس ها بالاخره رمز نظامی آلمان ها را کشف کردند.

70. all able-bodied young men were called for military service
همه جوانان خوش بنیه به خدمت نظام فراخوانده شدند.

مترادف ها

ارتش (اسم)
army, military

جنگی (صفت)
military, martial, bristly, warlike

نظامی (صفت)
military, martial

ارتشی (صفت)
military

انگلیسی به انگلیسی

• army, armed forces, defense force of a nation
of or pertaining to the military; befitting or characteristic of a soldier; performed by the defense force of a nation
military means relating to or involving a country's armed forces.
the military are the armed forces of a country, especially the officers of high rank.

پیشنهاد کاربران

نظامی
مثال: He served in the military for ten years.
او ده سال در نیروی نظامی خدمت کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نیروهای مسلح
military ( علوم نظامی )
واژه مصوب: نظامی
تعریف: مربوط به نیروهای مسلح و تشکیلات مرتبط با آن
ارتشی
جنگی - ارتش
The supreme leader of Iran watched the military parade in Tehran
رهبر ایران رژه ی نظامی را در تهران تماشا کرد 🥿🥿🥿
ارتش
نظامی
The military is the armed forces of a country
connected with the soldiers

بپرس