militarism

/ˈmɪlətəˌrɪzəm//ˈmɪlɪtərɪzəm/

معنی: جنگ گرایی، بسط و گسترش قوای نظامی
معانی دیگر: (سیاست تقویت نیروهای مسلح و آمادگی برای جنگ) ارتش گرایی، ارتش سالاری

جمله های نمونه

1. Fortunately, militarism failed to take root in Europe as a whole.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، میلیتاریسم در کل اروپا ریشه دوانید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، نظامی گری در اروپا به عنوان یک کل شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Internationally Reagan attracted odium for his militarism.
[ترجمه گوگل]در سطح بین‌المللی ریگان به خاطر نظامی‌گری‌اش اودیوم را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]از نظر بین المللی، ریگان odium را به سمت militarism جذب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many people were critical of the resurgent militarism in the country.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم نسبت به شورش نظامی گری در کشور انتقاد داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از the resurgent در کشور انتقاد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. MacArthur was dedicated to the extirpation of militarism and did not favour the development of defence forces.
[ترجمه گوگل]مک آرتور وقف نابودی نظامی گری بود و از توسعه نیروهای دفاعی حمایت نکرد
[ترجمه ترگمان]مک آرتور به the نظامی گری اختصاص داشت و طرفدار توسعه نیروهای دفاعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Militarism Fourth, the Western post-war build-up of defence is partially justified in the above terms.
[ترجمه گوگل]نظامی گری چهارم، ساخت دفاع غربی پس از جنگ تا حدی در عبارات فوق توجیه می شود
[ترجمه ترگمان]چهارم، دفاع پس از جنگ غرب، تا حدی در شرایط فوق توجیه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The theological stage he associated with militarism, the metaphysical with juristic thought, and the positive stage with industrialism.
[ترجمه گوگل]او مرحله الهیات را با نظامی گری، مرحله متافیزیکی را با تفکر حقوقی و مرحله ایجابی را با صنعت گرایی مرتبط کرد
[ترجمه ترگمان]عرصه الاهیات، با نظامی گری، متافیزیکی با اندیشه juristic، و مرحله مثبت با صنعت (industrialism)مرتبط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Economic success has replaced nationalism and militarism as the dominant force in a region once terrorized by war and revolution.
[ترجمه گوگل]موفقیت اقتصادی جایگزین ناسیونالیسم و ​​نظامی گری به عنوان نیروی مسلط در منطقه ای شده است که زمانی توسط جنگ و انقلاب وحشت زده شده بود
[ترجمه ترگمان]موفقیت اقتصادی، ناسیونالیسم و نظامی گری را به عنوان نیروی غالب در منطقه ای که زمانی با جنگ و انقلاب به وحشت افتاده بود، جایگزین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Protestantism, evangelicalism, militarism, imperialism and much else may have played a part in this process.
[ترجمه گوگل]پروتستانیسم، انجیلیسم، میلیتاریسم، امپریالیسم و ​​خیلی چیزهای دیگر ممکن است در این روند نقش داشته باشند
[ترجمه ترگمان]آیین پروتستان، evangelicalism، نظامی گری، امپریالیسم و بسیاری دیگر ممکن است نقشی در این فرآیند ایفا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As Japan took the route of militarism, its culture began to retrogress the writers degenerated.
[ترجمه گوگل]همانطور که ژاپن مسیر نظامی گری را در پیش گرفت، فرهنگ آن شروع به عقب نشینی کرد و نویسندگان منحط شدند
[ترجمه ترگمان]همانطور که ژاپن مسیر نظامی گری را در پیش گرفت، فرهنگ آن شروع به retrogress کردن نویسندگان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fuck you, damn Japanese Militarism! The fucking Japanese Militarism is the real terrorism!
[ترجمه گوگل]لعنت به تو، لعنت به نظامی گری ژاپنی! نظامی گری لعنتی ژاپنی تروریسم واقعی است!
[ترجمه ترگمان]لعنت به تو، Militarism ژاپنی لعنتی اون Militarism لعنتی، the واقعیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Prewar fanaticism of Japanese militarism had become centralized embodiment of rightwing though.
[ترجمه گوگل]تعصب نظامی‌گرایی ژاپنی قبل از جنگ به تجسم متمرکز جناح راست تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعصب مذهبی of ژاپنی به صورت تجسمی از rightwing درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In fact, besides the Japanese militarism, Mikado shouldered the direct responsibilities.
[ترجمه گوگل]در واقع، علاوه بر نظامی گری ژاپنی، میکادو مسئولیت مستقیم را نیز بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]در واقع، علاوه بر نظامی گری، Mikado ها مسئولیت های مستقیم را بر دوش داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A retreat would mark a return to nationalism, militarism and national bankruptcy.
[ترجمه گوگل]عقب نشینی نشان دهنده بازگشت به ناسیونالیسم، نظامی گری و ورشکستگی ملی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]عقب نشینی منجر به بازگشت به ناسیونالیسم، نظامی گری و ورشکستگی ملی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had accused them of deliberately reviving militarism.
[ترجمه گوگل]او آنها را به احیای عمدی نظامی گری متهم کرده بود
[ترجمه ترگمان]آن ها را به عمد به جنگ تن به تن متهم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A spectre of Japanese militarism is haunting Asia.
[ترجمه گوگل]شبحی از میلیتاریسم ژاپنی آسیا را فراگرفته است
[ترجمه ترگمان]یک شبح of ژاپنی در آسیا گرفتار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنگ گرایی (اسم)
militarism

بسط و گسترش قوای نظامی (اسم)
militarism

انگلیسی به انگلیسی

• policy emphasizing increase of military strength and power; control of government by a military power
militarism is the desire to strengthen and use the armed forces of your country in order to make it more powerful; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

militarism ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: نظامی گرایی
تعریف: باور به برتری نهادها و ارزش های نظامی بر نهادها و ارزش های جامعۀ مدنی و عمل به این باور

بپرس