militant

/ˈmɪlətənt//ˈmɪlɪtənt/

معنی: محارب، جنگ طلب، اهل نزاع و کشمکش، محارب، ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو
معانی دیگر: در حال جنگ، رزمنده، متخاصم، غیور، مبارز (به ویژه برای پیشبرد هدف سیاسی یا مذهبی یا اجتماعی)

جمله های نمونه

1. militant powers
نیروهای رزمنده

2. the militant clergy
روحانیون مبارز

3. some of the more militant members of the party
برخی از اعضای ستیزه جوتر حزب

4. The group has taken a militant position on the abortion issue and is refusing to compromise.
[ترجمه گوگل]این گروه در مورد موضوع سقط جنین موضع ستیزه جویانه ای اتخاذ کرده و از سازش خودداری می کند
[ترجمه ترگمان]این گروه موضع ستیزه جویان در مورد مساله سقط جنین را اتخاذ کرده و از سازش خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Militant mineworkers in the Ukraine have voted for a one-day stoppage next month.
[ترجمه Matinwd] معدنچیان مبارز در اوکراین برای یک توقف یک روزه در ماه بعد رای دادند.
|
[ترجمه گوگل]کارگران معدن ستیزه جو در اوکراین به توقف یک روزه در ماه آینده رای داده اند
[ترجمه ترگمان]درگیری ستیزه جویان در اوکراین در ماه آینده برای یک توقف یک روزه رای داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fiery right-wing leader toned down his militant statements after the meeting.
[ترجمه گوگل]رهبر آتشین جناح راست پس از جلسه اظهارات ستیزه جویانه خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]رهبر جناح راست آتشین پس از این دیدار، سخنان ستیزه جویان خود را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The party threw out the Trotskyist Militant Tendency.
[ترجمه گوگل]حزب گرایش ستیزه جوی تروتسکیستی را بیرون انداخت
[ترجمه ترگمان]حزب جوانک تروتسکیست را به تعویق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is a militant reformer.
[ترجمه گوگل]او یک اصلاح طلب مبارز است
[ترجمه ترگمان]او یک اصلاح طلب ستیزه جو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Radical, militant factions want to continue using the hostages as a lever to gain concessions from the west.
[ترجمه گوگل]جناح های رادیکال و ستیزه جو می خواهند به استفاده از گروگان ها به عنوان اهرمی برای گرفتن امتیاز از غرب ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]رادیکال، جناح های ستیزه جو می خواهند به استفاده از گروگان ها به عنوان اهرمی برای کسب امتیاز از سوی غرب ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was quite prepared to use militant rhetoric in attacking his opponents.
[ترجمه گوگل]او کاملاً آماده بود تا از لفاظی های ستیزه جویانه در حمله به مخالفان خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]او کاملا آماده بود که از معانی ستیزه جویان در حمله به مخالفان خود استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is a militant in the movement.
[ترجمه گوگل]او یک مبارز جنبش است
[ترجمه ترگمان]او یک ستیزه جو در این جنبش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is always militant in struggle.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مبارزه مبارز است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مبارزه ستیزه جویان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were accused of being militant left-wingers.
[ترجمه گوگل]ما متهم به چپ گرا بودن بودیم
[ترجمه ترگمان]ما متهم به ترک جناح چپ ستیزه جویان بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some trade unions have a more militant approach to pay negotiations.
[ترجمه گوگل]برخی اتحادیه های کارگری رویکرد ستیزه جویانه تری برای پرداخت مذاکرات دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از اتحادیه های تجاری رویکرد ستیزه جویان بیشتری برای پرداخت مذاکرات دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some militant leaders want to merge with white radicals.
[ترجمه گوگل]برخی از رهبران ستیزه جو می خواهند با رادیکال های سفید ادغام شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از رهبران ستیزه جویان می خواهند با رادیکال های سفید ادغام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محارب (اسم)
warrior, combatant, militant

جنگ طلب (اسم)
militant

اهل نزاع و کشمکش (اسم)
militant

محارب (صفت)
combatant, militant

ستیزه جو (صفت)
petulant, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, intractable, warlike, currish, pettish

ستیز گر (صفت)
obstinate, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, warlike

فتنه جو (صفت)
bellicose, militant, inflammatory, seditious

انگلیسی به انگلیسی

• one who has aggressive or combative tendencies; one who is engaged in warfare
aggressive, combative, belligerent; engaged in warfare
someone who is militant is very active in trying to bring about political change, often in ways that some people find unacceptable.
a militant is a someone who is very active in trying to bring about political change, often in ways that some people find unacceptable.

پیشنهاد کاربران

"militant" n, adj
🗣️[میٖ لیٖ "تِنْت"]
"militia" n
🗣️[میٖ لیٖ "شاٰ"]
"militarism" n
🗣️[میٖ لیٖ "تِ" ریزِم]
کنشگر ، قاطع ، مطالبه گر ، خیزشی
1 -
Active, determined, and often willing to use force/ It is often used to describe people who are
vigorously active, combative, and/or aggressive in support of a cause.
صفت
فعال، مصمم و اغلب مایل به استفاده از زور/ اغلب برای توصیف افرادی که به شدت فعال، مبارز و/یا تهاجمی در حمایت از یک هدف هستند استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

militant extremists
The group has taken a militant position on the abortion issue and is refusing to compromise.
2 -
The term “militant” can also be used as a noun to describe someone who is militant
اسم
ستیزه جو
Militants within the party are demanding radical reforms.
85 suspected militants were arrested.
The militants now threaten the security and stability of the country.
Three soldiers died when militants attacked their checkpoint.
Militants loyal to the president are intimidating villagers who voted against him.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/militant
They were afraid of the soldiers, " she explains. "IS militants told them the soldiers would beat
them up. "
او توضیح می دهد: آنها از سربازها می ترسیدند {چون} جنگ طلبان داعش به آنها گفته بودند سربازان شما را کتک خواهند زد.
مترادف آن : warlike
[دانشجو، کارگر و…] مبارز ، ستیزجو
آشوب طلب، سرسخت، آشتی ناپذیر
[سخنرانی و …]خشن، ستیزجویانه
( سیاسی ) مبارز، فعال سیاسی، عضو فعال ، افراطی
مبارز سیاسی
شبه نظامیان
عصبانی، خشن

بپرس