انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 مثال ها:
She experienced a midlife crisis and started painting.
او دچار بحران میانسالی شد و شروع به نقاشی کرد.
Many people face a midlife crisis when they reflect on aging.
بسیاری از افراد هنگام فکر کردن به پیری، با بحران میانسالی مواجه می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
His midlife crisis led him to travel the world.
بحران میانسالی او را به سفر دور دنیا کشاند.
او دچار بحران میانسالی شد و شروع به نقاشی کرد.
بسیاری از افراد هنگام فکر کردن به پیری، با بحران میانسالی مواجه می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
بحران میانسالی او را به سفر دور دنیا کشاند.
بحران میانسالی ( اسم ) : دوره ای در اوایل میانسالی که در آن برخی افراد احساس اضطراب، ناامنی و خود ناباوری را تجربه می کنند.