1. rugs of middling quality
فرش های درجه دو
2. fair to middling
(عامیانه) نسبتا خوب،پذیرفتنی،قابل قبول
3. a man of middling height
مردی با قامت متوسط
4. the extremely successful and the middling successful
بسیار موفق ها و نسبتا موفق ها
5. his performance in that role was middling
ایفای نقش توسط او تعریفی نداشت.
6. that street was wider than a middling american river
آن خیابان از یک رودخانه ی معمولی امریکا عریض تر بود.
7. He says he's only middling today.
[ترجمه گوگل]او می گوید که امروز فقط میانه رو است
[ترجمه ترگمان]می گوید که امروز معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]می گوید که امروز معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The Beatles enjoyed only middling success until 196
[ترجمه گوگل]بیتلز تا سال 196 موفقیت متوسطی داشت
[ترجمه ترگمان]گروه بیتلز تنها از یک موفقیت متوسط تا ۱۹۶ ران برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گروه بیتلز تنها از یک موفقیت متوسط تا ۱۹۶ ران برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The variety of ages up there - old, middling and my generation.
[ترجمه گوگل]تنوع سنی بالا - قدیمی، متوسط و نسل من
[ترجمه ترگمان]در سنین بالا - پیر، متوسط و نسل من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در سنین بالا - پیر، متوسط و نسل من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Like the middling farmers of open-field Wigston, they formed the backbone of the community.
[ترجمه گوگل]مانند کشاورزان میانی ویگستون، آنها ستون فقرات جامعه را تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز مانند farmers که در مزارع آزاد بودند، ستون فقرات جامعه را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز مانند farmers که در مزارع آزاد بودند، ستون فقرات جامعه را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They've had only middling success.
[ترجمه گوگل]آنها فقط موفقیت متوسطی داشته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط یک کم موفق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط یک کم موفق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Jack, with a body well-proportioned, about the middling, a pair of intense big eyes, has become the target of many pretty girl.
[ترجمه گوگل]جک، با اندامی متناسب، در حد متوسط، یک جفت چشم درشت شدید، هدف بسیاری از دختران زیبا شده است
[ترجمه ترگمان]جک، با یک بدن متناسب، در مورد طبقه متوسط، یک جفت چشم درشت و بزرگ، هدف بسیاری از دختران زیبا تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]جک، با یک بدن متناسب، در مورد طبقه متوسط، یک جفت چشم درشت و بزرگ، هدف بسیاری از دختران زیبا تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. So the first exam I got fair to middling.
[ترجمه گوگل]بنابراین در اولین امتحان من عادلانه تا میانه را گرفتم
[ترجمه ترگمان] خب، امتحان اول یه غذای متوسط دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خب، امتحان اول یه غذای متوسط دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The great walks with the small without fear. middling keeps aloof.
[ترجمه گوگل]بزرگ ها بدون ترس با کوچک ها راه می روند میدلینگ دور می ماند
[ترجمه ترگمان]قدم بزرگ با آن small کوچک بدون ترس خود را از خود دور نگه می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قدم بزرگ با آن small کوچک بدون ترس خود را از خود دور نگه می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The middling students achievement are heightened distinctly.
[ترجمه گوگل]پیشرفت دانش آموزان متوسط به طور مشخص افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]موفقیت دانشجویان در این میان به روشنی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]موفقیت دانشجویان در این میان به روشنی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید