mickey

/ˈmɪki//ˈmɪki/

معنی: مسخره
معانی دیگر: (انگلیس - خودمانی) قوت قلب، روحیه ی خوب، لاف و گزاف، لاف و گزاف take the mickey لودگی کردن، مورد تمسخر قراردادن، دست انداختن take the mickey out of خیط کردن، باد غرور کسی را خواباندن، سرجای خود نشاندن

جمله های نمونه

1. take the mickey
لودگی کردن،مورد تمسخر قراردادن،دست انداختن

2. take the mickey out of
خیط کردن،باد غرور کسی را خواباندن،سرجای خود نشاندن

3. A group of other boys were taking the mickey out of him.
[ترجمه گوگل]گروهی از پسران دیگر داشتند میکی را از او بیرون می آوردند
[ترجمه ترگمان]گروهی از بچه های دیگر میکی را از او بیرون می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They used to take the mickey out of Ade because of the way he spoke.
[ترجمه گوگل]میکی را به خاطر طرز حرف زدنش از آد بیرون می آوردند
[ترجمه ترگمان]به خاطر طرز حرف زدنش، از mickey استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had Mickey Mouse or some other cartoon/Disney character on her sweater.
[ترجمه گوگل]او روی ژاکتش میکی موس یا شخصیت کارتونی/دیزنی دیگر داشت
[ترجمه ترگمان]او میکی ماوس یا یک شخصیت کارتونی دیگر را در ژاکتش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I remember Mickey as a bundle of fun, great to have around.
[ترجمه گوگل]من میکی را به عنوان یک بسته سرگرمی به یاد می آورم، که در اطراف آن بسیار عالی است
[ترجمه ترگمان]من میکی رو به عنوان یه بسته تفریح به یاد میارم، عالیه که این دور و بر هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's always taking the mickey out of me.
[ترجمه گوگل]او همیشه میکی را از من می گیرد
[ترجمه ترگمان]او همیشه میکی را از من بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. People are always trying to take the mickey out of him because of his funny accent.
[ترجمه گوگل]مردم همیشه سعی می کنند به خاطر لهجه خنده دارش میکی را از او بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]مردم همیشه سعی می کنند میکی را از او بگیرند به خاطر لهجه funny
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The charity has been described as a Mickey Mouse operation.
[ترجمه گوگل]این موسسه خیریه به عنوان یک عملیات میکی موس توصیف شده است
[ترجمه ترگمان]این موسسه خیریه به عنوان یک عملیات میکی ماوس توصیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He must have slipped the guard a mickey finn.
[ترجمه گوگل]او باید با میکی فین به نگهبان لغزش داده باشد
[ترجمه ترگمان]حتما از \"میکی فین\" محافظت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He started taking the mickey out of this poor man just because he is bald.
[ترجمه گوگل]او شروع کرد به بیرون آوردن میکی از این بیچاره فقط به این دلیل که او کچل است
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به خوردن \"میکی\" از این مرد بیچاره چون اون کچله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mickey Mouse made his screen debut on November 1 1928 and has been a crowd-pleaser ever since.
[ترجمه گوگل]میکی موس اولین نمایش خود را در تاریخ 1 نوامبر 1928 انجام داد و از آن زمان تاکنون مورد رضایت مردم بوده است
[ترجمه ترگمان]میکی ماوس اولین کار خود را در ۱ نوامبر ۱۹۲۸ انجام داد و از آن زمان تا کنون جمعیت زیادی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mickey had a rough night last night.
[ترجمه گوگل]دیشب میکی شب سختی داشت
[ترجمه ترگمان] دیشب \"میکی\" شب سختی رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's only a Mickey Mouse job.
[ترجمه گوگل]این فقط یک کار میکی موس است
[ترجمه ترگمان]فقط شغل \"میکی ماوس\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is not a Mickey Mouse course where every player has a chance.
[ترجمه گوگل]این یک دوره آموزشی میکی موس نیست که در آن هر بازیکن شانسی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این یک درس میکی ماوس نیست که در آن هر بازیکن شانس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

انگلیسی به انگلیسی

• male or female first name (esp. short form of michael)
if you take the mickey out of someone, you make fun of them; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

یک گروه از بقیه پسرها داشتند او را سر جایش می نشاندند

بپرس