metonymy

/məˈtɒnəmi//məˈtɒnəmi/

معنی: کنایه، مجاز مرسل، ذکر کلمهای بمنظور دیگری
معانی دیگر: (بدیع) دگرنامی (به کار بردن نام یک چیز برای چیز دیگری که به نحوی به آن مربوط است مثلا: the white house به جای president the)، بدیع کنایه، مجاز، ذکر کلمه ای بمنظور دیگری غیراز معنی اصلی کلمه

جمله های نمونه

1. Simile, metaphor, metonymy and synecdoche have the same characteristic that is metaphoric use.
[ترجمه گوگل]تشبیه، استعاره، کنایه و سینکدوخ همان ویژگی استعاره را دارند
[ترجمه ترگمان]simile، استعاره، metonymy و synecdoche دارای ویژگی یک سان هستند که مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tropes are chiefly of four kinds, metaphor, metonymy, synecdoche, and irony.
[ترجمه گوگل]تروپ ها عمدتاً چهار قسم هستند، استعاره، کنایه، کنایه و کنایه
[ترجمه ترگمان]tropes بیش از چهار نوع استعاره و استعاره و metonymy و irony هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Second, causality metonymy is by far the most productive model that English idioms of anger reflect.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، کنایه علّی تا حد زیادی مولدترین مدلی است که اصطلاحات انگلیسی خشم منعکس می‌کنند
[ترجمه ترگمان]دوم، علیت metonymy به مراتب the مدل است که اصطلاحات خشم به زبان انگلیسی بازتاب می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tropes include metaphor, simile, metonymy, synecdoche, etc.
[ترجمه گوگل]تروپ ها شامل استعاره، تشبیه، کنایه، سینکدوخ و غیره است
[ترجمه ترگمان]tropes شامل استعاره، simile، metonymy، synecdoche و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cognitive pragmatic approach to metonymy, it seems that, has complemented the cognitive semantics to a comprehensive and systematical study.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد رویکرد عمل‌گرایانه شناختی به کنایه، مکمل معناشناسی شناختی یک مطالعه جامع و نظام‌مند بوده است
[ترجمه ترگمان]رویکرد واقع گرایانه شناختی به metonymy، به نظر می رسد که مفهوم شناختی را با یک مطالعه جامع و systematical تکمیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The key point is that metonymy thing which has close relationship thing.
[ترجمه گوگل]نکته کلیدی آن امر کنایه است که رابطه نزدیکی دارد
[ترجمه ترگمان]نکته کلیدی این است که چیزی که رابطه نزدیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The overlapping or interaction of metaphor and metonymy sometimes exists in semantic extension.
[ترجمه گوگل]همپوشانی یا تعامل استعاره و کنایه گاهی در بسط معنایی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همپوشانی و یا تعامل استعاره و metonymy گاهی در امتداد معنایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In cognitive linguistics, metonymy concepts are part of the ordinary, everyday way we think and act as well as talk, so we can apply metonymic thought to interpret anaphora in English texts.
[ترجمه گوگل]در زبان‌شناسی شناختی، مفاهیم کنایه بخشی از شیوه‌های عادی و روزمره تفکر و عمل ما و همچنین صحبت کردن است، بنابراین می‌توانیم اندیشه‌ی کنایه‌ای را برای تفسیر آنافورا در متون انگلیسی به کار ببریم
[ترجمه ترگمان]در زبان شناسی شناختی، مفاهیم metonymy بخشی از روش عادی و روزمره هستند که ما فکر می کنیم و عمل می کنیم، بنابراین می توانیم از تفکر metonymic برای تفسیر anaphora در متون انگلیسی استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Metonymy and synecdoche are rhetoric plot often used in English and there are some differences between them but also some affiliation between them.
[ترجمه گوگل]متونیمی و سینکدوخه طرح بلاغی هستند که اغلب در زبان انگلیسی استفاده می شود و تفاوت هایی بین آنها وجود دارد اما همچنین وابستگی هایی بین آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]Metonymy و synecdoche غالبا در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می گیرند و تفاوت هایی بین آن ها وجود دارد، اما وابستگی بین آن ها نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This paper discusses the relation between metonymy and synecdoche in the first part.
[ترجمه گوگل]این مقاله در بخش اول به بررسی رابطه میان کنایه و سینکدوخ می پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله رابطه بین metonymy و synecdoche را در بخش اول مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Based on the cognitive linguistic construal of metonymy, this paper analyzes and exemplifies the metonymic nature of discourse titles that takes on two senses.
[ترجمه گوگل]این مقاله بر اساس تفسیر زبانی شناختی کنایه، ماهیت معنایی عناوین گفتمانی را که دو معنا به خود می گیرد، تحلیل و نمونه می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله براساس پنداشت زبانی شناختی of، ماهیت metonymic عنوان گفتمان را تجزیه و تحلیل می کند که دو حس را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In broad sense, metonymy includes three relations: contiguity, subjection and antonomasia.
[ترجمه گوگل]در معنای وسیع، کنایه شامل سه رابطه است: مجاورت، تابعیت و آنتونومازی
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، metonymy شامل سه رابطه است: contiguity، انقیاد و اطاعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Metaphor and metonymy are two important cognitive devices in the process of semantic extension.
[ترجمه گوگل]استعاره و کنایه دو ابزار شناختی مهم در فرآیند بسط معنایی هستند
[ترجمه ترگمان]استعاره و metonymy دو ابزار شناختی مهم در فرآیند توسعه معنایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This thesis has mainly explained semantic extension mechanism of basic color terms on the basis of metonymy and metaphor from synchronic approach.
[ترجمه گوگل]این پایان نامه عمدتاً مکانیسم بسط معنایی اصطلاحات رنگی پایه را بر اساس کنایه و استعاره از رویکرد همزمان تبیین کرده است
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به طور عمده مکانیزم گسترش معنایی عبارات رنگ پایه را براساس of و استعاره از رویکرد synchronic توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنایه (اسم)
allegory, allusion, innuendo, quip, metonymy, metaphor, quibble, jest, squib, dig, lampoon, metonym

مجاز مرسل (اسم)
metonymy, metonym

ذکر کلمه ای به منظور دیگری (اسم)
metonymy

انگلیسی به انگلیسی

• figure of speech that uses one object in place of another related concept (ex: using "the throne" to refer to the monarchy)

پیشنهاد کاربران

Synonym: مترادف
Antonym: متضاد
Metonym: کنایه و مجاز
A figure of speech in which a closely related term is substituted for an object or idea. An example: “We have always remained loyal to the crown. ”
metonymy:مجاز مرسل
مجاز مرسل
metonymy ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مجاز
تعریف: آرایه ای زبانی که ازطریق آن نام پدیده ای که دارای نوعی پیوند، نظیر مجاورت مکانی و زمانی و سببی، با پدیده ای دیگر است به جای لفظ پدیدۀ دیگر به کار می رود
زبانشناسی،
مجاز
مجاز ( معادل دقیقی برای واژه مجاز در ادبیات فارسی, با کنایه اشتباه نشود )

بپرس