meter

/ˈmiːtər//ˈmiːtə/

معنی: اندازه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، مصرف سنج، وزن شعر، متر، کنتور، نظم، سنجیدن، اندازه گیری کردن، با متر اندازه گیری کردن، بصورت مسجع و مقفی در اوردن
معانی دیگر: (شعر) وزن (در شعر انگلیسی بیشتر بستگی به تکیه یا فشار هجا و درازای واکه دارد)، ترتیب و تعداد foot ها در هر سطر شعر، متر (یکان سنجش درازا برابر با 39/37 اینچ - مخفف آن: m)، (دستگاه یا ابزار سنجش به ویژه برای اندازه گیری جریان برق یا گاز یا آب) کنتور، سنج گر، سنجش گر، (با هر گونه سنجش گر) سنجیدن، متر کردن، (کسی که کارش اندازه گیری است) اندازه گیر، رجوع شود به: postage meter، به مقدار اندازه گیری شده فراهم آوردن، metre اندازه، میزان، سجع وقافیه، بصورت مسجع ومقفی در اوردن
meter _
پسوند:، سنجه، سنجش گر، سنج [thermometer یا barometer]

جمله های نمونه

1. meter and rhyme are not mere adjuncts of poetry
وزن و قافیه بخش فرعی شعر نیست

2. cubic meter
متر مکعب

3. frequency meter
بسامد سنج

4. iambic meter
وزن آیامبیک

5. the meter is a unit of length measurement
متر معیار اندازه گیری طول است.

6. they meter each customer's consumption of electricity
آنان مصرف برق هر یک از مشتریان را حساب می کنند.

7. a gas meter
کنتور گاز

8. a running meter
یک متر مستقیم

9. a scant meter
کمتر از یک متر

10. a slow meter
کنتور کم نما

11. two dollars per meter
هرمتر دو دلار،متری دو دلار

12. a ship of 10 meter draft
یک کشتی با آب نشین ده متری

13. a wall tapering from one meter at the bottom to ten centimeters at the top
دیواری که (عرض آن) در پایین یک متر است و د ربالا به ده سانتی متر کاهش می یابد.

14. the builders raised the ceiling by one meter
بناها تاق را یک متر بالاتر بردند.

15. that rug will cover the floor with a meter to spare
آن فرش کف (اتاق) را می پوشاند و یک متر هم زیاد می آید.

16. the shelf is two meters long and half a meter deep
تاقچه دو متر درازا و نیم متر پهنا دارد.

17. A man came to read the electricity meter .
[ترجمه گوگل]مردی آمد تا کنتور برق را بخواند
[ترجمه ترگمان]مردی آمد تا کنتور برق را بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Space the desk a meter apart so that the pupils can't cheat.
[ترجمه گوگل]میز را با فاصله یک متر از هم قرار دهید تا دانش آموزان نتوانند تقلب کنند
[ترجمه ترگمان]فضا را از هم جدا کنید تا دانش آموزان نتوانند تقلب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A man came to read the gas meter.
[ترجمه گوگل]مردی آمد تا کنتور گاز را بخواند
[ترجمه ترگمان]مردی آمد تا کنتور گاز را بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I couldn't find a parking meter, so I decided to park illegally and risk a tow-away.
[ترجمه گوگل]من نتوانستم پارکومتر پیدا کنم، بنابراین تصمیم گرفتم به طور غیرقانونی پارک کنم و خطر یدک کش را به خطر بیاندازم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانستم یک پارکینگ پیدا کنم، بنابراین تصمیم گرفتم به طور غیرقانونی پارک کنم و یک tow را به خطر بیندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Meter readings are taken every three months.
[ترجمه گوگل]قرائت کنتور هر سه ماه یکبار انجام می شود
[ترجمه ترگمان]کنتور هوشمند هر سه ماه یک بار قرائت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The taxi driver left the meter running while I ran in to pick up my bags.
[ترجمه گوگل]راننده تاکسی متر را روشن رها کرد در حالی که من برای برداشتن چمدان هایم دویدم داخل
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی در حالی که من به داخل دویدم تا bags را بردارم راننده تاکسی حرکت را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. What does the gas meter read?
[ترجمه گوگل]کنتور گاز چه می خواند؟
[ترجمه ترگمان]کنتور گاز چه چیزی خوانده می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The taxi driver left the meter running while I helped Mum to her front door.
[ترجمه گوگل]راننده تاکسی متر را در حال اجرا رها کرد در حالی که من به مادر کمک کردم تا به جلوی در برسد
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی در حالی که من به مادرم کمک می کردم تا در خانه اش را ترک کند، آن را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

مقیاس (اسم)
measure, criterion, gauge, scale, yardstick, meter, indicator

اندازه گیر (اسم)
gage, gauge, meter

وسیله اندازه گیری (اسم)
gage, gauge, meter, metre

مصرف سنج (اسم)
gauge, meter

وزن شعر (اسم)
measure, meter, metre

متر (اسم)
meter, metre

کنتور (اسم)
meter, metre

نظم (اسم)
order, arrangement, discipline, system, array, rank, regularity, verse, poetry, poem, rhyme, collocation, meter, rime

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

اندازه گیری کردن (فعل)
meter, metre

با متر اندازه گیری کردن (فعل)
meter, metre

به صورت مسجع و مقفی در اوردن (فعل)
meter, metre

تخصصی

[سینما] اندازه گیر
[کامپیوتر] متر .
[برق و الکترونیک] سنجه ؛متر 1. دستگاهی که مقادیر کمیت مورد نظر را اندازه گیری می کند. واژه سنجه معمولاً برای ابزار نشانگر تنها، مانند ولت سنج یا اهم سنج به کار برده می شود . 2. [m] واحد اصلی طول در سیستم متریک و معادل با 39/37 اینچ یا 3/28 فوت یک متر برابر 100 سانتیمتر یا میلی متر است . در سال 1960 متر به صورت 1650763/73 طول موج خط نارنجی _قرمز کریپتون 86 تعریف شد . - سنجه، اندازه گیر
[مهندسی گاز] متر - واحد طول - متر، اندازه، وسیله اندازه گیری
[ریاضیات] متر، معادل 39.37 اینچ، سنجه

انگلیسی به انگلیسی

• basic unit of length in the metric system, one hundred centimeters, 39.37 inches; definite measurement; poetic measure; rhythm (in music); instrument that automatically measures quantities of substances (gas, water, or electricity)
measure in meters
a meter is a device that measures and records something such as the amount of gas or electricity that you have used.
see also metre.

پیشنهاد کاربران

meter/metr
از نظر ریشه شناسی به معنای اندازه گیری هست.
مثال:
symmetryObjects that possess symmetry have equally balanced halves or evenness of shape after being divided in half.
metricbased on the meter as a standard of measurement
...
[مشاهده متن کامل]

metronomeclicking pendulum indicates the exact tempo of a piece of music
asymmetricalcharacterized by asymmetry in the spatial arrangement or placement of parts or components
asymmetry ( mathematics ) a lack of symmetry
barometeran instrument that measures atmospheric pressure
centimetera metric unit of length equal to one hundredth of a meter
diametricrelated to or along a diameter
diameterthe length of a straight line passing through the center of a circle and connecting two points on the circumference
geometrythe pure mathematics of points and lines and curves and surfaces
metermeasure with a meter
millimetera metric unit of length equal to one thousandth of a meter
odometera meter that shows mileage traversed
parametera constant in the equation of a curve that can be varied to yield a family of similar curves
pedometermeasuring instrument for recording the number of steps taken in walking
perimeterthe boundary line or the area immediately inside the boundary
symmetricalhaving similarity in size, shape, and relative position of corresponding parts
thermometermeasuring instrument for measuring temperature

1. کنتور 2. متر 3. ( شعر ) وزن 4. ( در ترکیب ) – سنج. – شمار
مثالل:
the needle on the meter
عقربه و شاخصِ روی کنتور
Give me the meter.
متر را بده به من.
Metre در انگلیسی بریتانیایی با Meter متفاوت است:
Metre
a unit of measurement equal to 100
centimetres:
Metre: واحد اندازه گیری است برابر با ۱۰۰ سانتی متر
The bomb shelter has concrete walls that are three metres thick.
...
[مشاهده متن کامل]

پناهگاه دیوارهای بتنی با ضخامت ۳ متر دارد.
اما
Meter
a device that measures the amount of something that is used
وسیله ای که مقدار چیزی را که استفاده میشود با آن اندازه گیری می کنند
electricity meter The electricity meter is in the basement.
کنتور برق در زیرزمین است.
منبع کمبریج دیکشنری

individual meter= کنتور مجزا
متر
مثال: The garden is twenty meters long.
باغ بیست متر طول دارد.
meter 4 ( n ) parking meter
meter
meter 3 ( n ) water meter
meter
meter 2 ( n ) gas meter
meter
meter 1 ( n ) ( mitər ) ( abbreviation m. ) ( Canadian English usually metre ) =a unit for measuring length; a hundred centimeters
meter
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : meter ( metre ) / metrication / metrics
✅️ صفت ( adjective ) : metric / metrical
✅️ قید ( adverb ) : metrically
meter ( موسیقی )
واژه مصوب: وزن 1
تعریف: الگویی که در آن تسلسلی پایدار از ضربان های ریتمی سازمان دهی شود
تاکسی متر
متر
به معنی کنتور
I’m erm, just reading the electricity meter.
من الان در حال خواندن صفحه کنتور برق هستم.
شمارشگر
اندازه, متر
to create path lengths for electrons that are of the order of meters
[در ترکیب]
- نما
برای نمونه barometer به معنی فشارنما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس