metamorphose

/ˌmetəˈmɔːfoʊz//ˌmetəˈmɔːfəʊz/

معنی: دگردیسی، تغییر شکل دادن، دگردیس کردن، تغییر ماهیت دادن، دگرگون کردن
معانی دیگر: دگردیس کردن یا شدن، دگرریخت کردن یا شدن، دگرگون کردن یا شدن

جمله های نمونه

1. The tadpoles metamorphose and emerge onto land.
[ترجمه گوگل]قورباغه ها دگردیسی می کنند و روی خشکی ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]کفچه ماهی ها وارد زمین می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A larva metamorphose into a chrysalis and then into a butterfly.
[ترجمه گوگل]دگرگونی لارو به گل داودی و سپس به پروانه تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]یک لارو metamorphose به a و بعد به پروانه تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ruth willed it to metamorphose itself to arsenic.
[ترجمه گوگل]روت خواست که آن را به آرسنیک تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]روت چنین خواست که خود را به آرسنیک تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A housewife soul must metamorphose into a full-blown housewife.
[ترجمه گوگل]روح یک زن خانه دار باید به یک زن خانه دار تمام عیار تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]یه زن خانه دار باید تبدیل به یه زن خانه دار کامل بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. New shapes sprout and metamorphose before our eyes.
[ترجمه گوگل]اشکال جدید در برابر چشمان ما جوانه می زنند و دگرگون می شوند
[ترجمه ترگمان]شکل های جدید در برابر چشم ما تغییر شکل می دهند و شکل می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The group is having to metamorphose from a loose collection of businesses into a fully integrated multinational.
[ترجمه گوگل]این گروه باید از مجموعه‌ای از کسب‌وکارها به یک شرکت چندملیتی کاملاً یکپارچه تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]این گروه باید از مجموعه ای از کسب و کارها به یک چند ملیتی کاملا یکپارچه تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the zone there distribute mylonite with different metamorphose degree.
[ترجمه گوگل]در منطقه میلونیت با درجه دگرگونی متفاوت توزیع می شود
[ترجمه ترگمان]در این منطقه mylonite با درجه metamorphose مختلف توزیع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The caterpillar will eventually metamorphose into a butterfly.
[ترجمه گوگل]کاترپیلار در نهایت تبدیل به یک پروانه می شود
[ترجمه ترگمان]کرم در نهایت به پروانه تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was going to metamorphose the movies into an art.
[ترجمه گوگل]قرار بود فیلم ها را به یک هنر تبدیل کنم
[ترجمه ترگمان]می خواستم فیلم ها رو تبدیل به یه هنر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Given the diversity of membership within both organisations, neither was likely to metamorphose itself into a different and more integrated organisation.
[ترجمه گوگل]با توجه به تنوع عضویت در هر دو سازمان، هیچکدام به احتمال زیاد خود را به یک سازمان متفاوت و یکپارچه تر تبدیل نمی کنند
[ترجمه ترگمان]با توجه به تنوع عضویت در هر دو سازمان، هیچ یک از آن ها خود را به یک سازمان کاملا یکپارچه و یکپارچه تبدیل نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If all goes well, the larvae will begin to metamorphose from those little aliens into more shrimp-like creatures.
[ترجمه گوگل]اگر همه چیز خوب پیش برود، لاروها شروع به دگردیسی از آن موجودات بیگانه کوچک به موجوداتی شبیه میگو خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]اگر همه چیز خوب پیش برود، این لاروها شروع به مهاجرت از آن موجودات فضایی کوچک به موجوداتی شبیه به میگو خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Burnt rock is come into being coal bed self-ignite and bring wall rock metamorphose and has special engineering geological characteristics.
[ترجمه گوگل]سنگ سوخته به وجود آمده است که بستر زغال سنگ خود اشتعال پیدا می کند و دگردیسی سنگ دیواره را به ارمغان می آورد و ویژگی های زمین شناسی مهندسی خاصی دارد
[ترجمه ترگمان]سنگ سوخته به صورت خود شعله ای در بس تر زغال سنگ ساخته می شود و صخره های مرجانی حلقوی را به همراه دارد و ویژگی های زمین شناسی مهندسی ویژه ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Meanwhile the Fox will come down from the mountains and will metamorphose itself into a Wolf.
[ترجمه گوگل]در همین حین روباه از کوه پایین می آید و خود را به یک گرگ تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، روباه از کوه ها پایین می آید و خودش را به گرگ تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دگردیسی (اسم)
deformation, metamorphose, metamorphosis, metastasis

تغییر شکل دادن (فعل)
transform, metamorphose, misshape, transfigure, reshape, transmogrify, transshape

دگردیس کردن (فعل)
metamorphose

تغییر ماهیت دادن (فعل)
metamorphose, transshape

دگرگون کردن (فعل)
alter, vary, transform, metamorphose

انگلیسی به انگلیسی

• change in nature or form, transform; cause to change in form; be capable of undergoing metamorphosis
when someone or something metamorphoses or if they are metamorphosed by something, they change into something completely different; a formal word.

پیشنهاد کاربران

To undergo a complete and dramatic change in form, structure, or substance. In the context of conversion, it refers to a profound transformation in beliefs or identity.
دستخوش یک تغییر کامل و شگرف در شکل، ساختار یا جوهر شدن، دچار دگردیسی شدن
...
[مشاهده متن کامل]

دگرگونی عمیق در باورها یا هویت، دگردیسی
مثال؛
She metamorphosed from a shy introvert to a confident public speaker.
In a religious context, one might say, “The ceremony symbolizes the metamorphosis of the individual’s soul. ”
A person discussing personal growth might say, “I’ve undergone a metamorphosis of my mindset and outlook on life. ”

تبدیل شدن
منقلب شدن
دگرگونی یافتن، دگردیسی یافتن

بپرس