metallic

/məˈtælɪk//mɪˈtælɪk/

معنی: فلزی
معانی دیگر: ایخشتی، دارای فلز، فلززا، فلزدار، (به ویژه از نظر مزه و صدا و بازتاب نور و سختی) فلزمانند، فلزسان، شبه فلز

جمله های نمونه

1. metallic cloth
پارچه ی زرق و برق دار

2. metallic salts
املاح فلزدار

3. a metallic element
عنصر فلزی

4. a metallic sound
صدای ناهنجار،صدای خشن

5. a metallic substance
ماده ی فلزمانند

6. a metallic taste
مزه ی فلز مانند (تند یا تلخ)

7. they etch designs on metallic surfaces with the help of mordants
آنها به کمک مواد خورنده روی سطوح فلزی کنده کاری می کنند.

8. Brass is a metallic alloy of copper and zinc.
[ترجمه گوگل]برنج یک آلیاژ فلزی از مس و روی است
[ترجمه ترگمان]برنج آلیاژ فلزی از مس و روی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gum left a horrible metallic taste in my mouth.
[ترجمه گوگل]آدامس طعم فلزی وحشتناکی در دهانم به جا گذاشت
[ترجمه ترگمان]آدامس مزه فلزی وحشتناکی در دهانم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He drives a metallic red van.
[ترجمه گوگل]او یک ون قرمز متالیک رانندگی می کند
[ترجمه ترگمان]یک ون قرمز فلزی را می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He spoke in a thin, metallic voice.
[ترجمه گوگل]با صدای نازک و فلزی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای نازک و فلزی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the smallest metallic object, whether a nail file or cigarette lighter, is immediately confiscated.
[ترجمه گوگل]حتی کوچکترین شی فلزی اعم از سوهان ناخن یا فندک بلافاصله ضبط می شود
[ترجمه ترگمان]حتی کوچک ترین شی فلزی، چه یک سوهان ناخن یا یک فندک، فورا توقیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pans made a metallic clatter as they crashed to the floor.
[ترجمه گوگل]تابه ها هنگام برخورد به زمین صدای تق تق فلزی ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی به زمین برخورد کردند، ماهی تابه سر و صدا به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our new car is metallic blue.
[ترجمه گوگل]ماشین جدید ما آبی متالیک است
[ترجمه ترگمان]ماشین جدید ما آبی فلزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They wove across the metallic dunes, submerging themselves like roots, surfacing again, twitching, throbbing sluggishly.
[ترجمه گوگل]آنها بر روی تپه های شنی فلزی می بافتند، مانند ریشه در آب فرو می روند، دوباره به سطح می آیند، تکان می خورند، به آرامی می تپند
[ترجمه ترگمان]از تپه های شنی فلزی عبور کردند، خود را مانند ریشه ها، بالا انداختند و به کندی بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The captives' hands were bound with thick metallic rope.
[ترجمه گوگل]دستان اسرا با طناب فلزی ضخیم بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]دست های اسیر با طناب فلزی بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فلزی (صفت)
metal, metallic, metalliferous

انگلیسی به انگلیسی

• of or consisting of metal; similar to metal; containing or yielding metal
a metallic sound is like one piece of metal hitting another.
metallic colours shine like metal.
metallic things consist of metal; a technical use.

پیشنهاد کاربران

بپرس