1. metal corrosion
خوردگی فلز
2. metal creep
وادادگی فلز
3. metal objects
اشیای فلزی
4. metal pervious to heat
فلزی که حرارت را عبور می دهد
5. metal sheets for auto skins
صفحه های فلزی برای دیواره ی خارجی اتومبیل
6. a metal sink that has an enamelled surface
دستشویی فلزی که سطح لعابداری دارد.
7. a metal that pitted after contact with acid
فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد
8. a metal that resists rust
فلزی که زنگ نمی زند
9. burnished metal
فلز پرجلا (پرداخت شده)
10. purging metal of dross
فلز را از تفاله زدودن
11. run metal
فلز ریخته گری شده
12. the metal of his character
خمیره ی شخصیت او
13. the metal skin of an aircraft
پوسته ی فلزی هواپیما
14. the metal weight at this end of the crane counterbalances the weight of the load at the other end
وزنه ی فلزی در این سر جراثقال سنگینی بار آن طرف آن را پارسنگ می کند.
15. this metal is so hot that one can't touch it
این لوله آنقدر داغ است که نمی توان به آن دست زد.
16. this metal sheet dents easily
این صفحه ی فلزی زود غر می شود.
17. those metal tools record an advanced civilization
آن ابزار فلزی حکایت از یک تمدن پیشرفته دارد.
18. to metal a ship's bottom
ته کشتی را فلز پوش کردن
19. a ductile metal
فلز کش پذیر
20. a rigid metal bar
میله ی فلزی خمش ناپذیر
21. a universal metal cutter
دستگاه قابل تنظیم برای بریدن فلز
22. acid erodes metal
اسید باعث خورده شدن فلز می گردد.
23. an intactrable metal
فلز سخت
24. a piece of metal
یک تکه فلز
25. he showed his metal in dealing with stalin
در معامله با استالین ماهیت خود را هویدا کرد.
26. if you heat metal it will melt
اگر به فلز گرما بدهی گداخته می شود.
27. odd pieces of metal
خرده ریزهای فلزی
28. a firm that reclaims metal from old machinery
موسسه ای که کارش بازیافت فلزات از ماشین آلات قراضه است
29. a thin sheet of metal
یک ورقه ی فلزی نازک
30. acid bites into the metal
اسید فلز را می خورد.
31. gold is a noble metal
طلا فلزی است که زنگ نمی زند.
32. planks joined together with metal clamps
تخته هایی که با بست فلزی به هم وصل شده اند
33. the capability of this metal to be bent
قدرت خمش پذیری این فلز
34. the surgeon inserted a metal plate into his damaged skull
جراح صفحه ای فلزی در جمجمه ی مصدوم او قرار داد.
35. they pour the molten metal into cylindrical molds
فلز آبگونه را در قالب های استوانه ای می ریزند.
36. to solder sheets of metal together
ورق های فلزی را به هم لحیم کردن
37. to drive a hole through metal
فلز را سوراخ کردن
38. to punch holes in a metal sheet
صفحه ی فلزی را سوراخ سوراخ کردن
39. rivets are used to fasten two metal plates together
پرچ میخ برای به هم وصل کردن دو صفحه ی فلزی به کار می رود.
40. the natives tipped their arrows with metal
بومیان به پیکان های خود نوک فلزی می زدند.
41. i open the can by pulling the metal tab
قوطی را با کشیدن زبانه ی فلزی باز می کنم.
42. slight ripples on the surface of the metal
موج های خفیف بر سطح فلز
43. the hens' roost consisted of a long metal pipe
استراحتگاه مرغان از یک لوله دراز فلزی تشکیل شده بود.
44. their names were inscribed on a large metal plate
اسم های آنان روی یک صفحه ی فلزی بزرگ برنوشته شده بود.
45. certain places of denim pants are sewn with metal rivets
شلوارهای جین در برخی جاها با همبندهای فلزی دوخته شده اند.