message

/ˈmesədʒ//ˈmesɪdʒ/

معنی: خط، پیغام، پیام، پیغام دادن، رسالت کردن
معانی دیگر: پیام (با سخن یا علامت و غیره)، پیام رسمی، اطلاعیه، الهام، پیام الهی، پیام پیامبر یا فیلسوف، (آثار هنری وادبی) معنی اصلی، زیرچم، پیام فرستادن، (عامیانه) آگهی بازرگانی، تبلیغ تجارتی

جمله های نمونه

1. message received -- over
پیام دریافت شد -- تمام.

2. a message tinctured with hope
پیامی که از آن بوی امید می آمد

3. a message to be sent en clair
پیامی که به صورت غیر رمزی فرستاده می شود

4. christ's message of hope
پیام امیدبخش عیسی

5. my message to the generations yet unborn
پیام من به نسل هایی که هنوز زاده نشده اند

6. the message conveyed by her words. . .
پیامی که از کلمات او مستفاد می شد. . .

7. a ciphered message
پیام رمزی

8. a cryptic message
پیام مرموز

9. a misunderstood message
پیامی که درست درک نشده

10. a political message which will appeal to people of every estate
پیام سیاسی که خوشایند مردم کلیه ی طبقات خواهد بود

11. a radio message
پیام رادیویی

12. a secret message
پیام سری

13. a written message
پیام نوشتاری (کتبی)

14. an urgent message
پیام فوری

15. the president's message to congress
پیام رئیس جمهور به کنگره

16. the radio message was so garbled, i couldn't understand it at all
پیام رادیویی آنقدر در هم و برهم بود که اصلا آن را نفهمیدم.

17. their urgent message was delivered by a mounted courier
پیام فوری آنها توسط پیک اسب سوار تحویل داده شد.

18. get the message
(عامیانه) معنی اشاره یا پیام یا عملی را فهمیدن

19. i left a message with your secretary
پیامی نزد منشی شما گذاشتم.

20. please leave your message after the tone
لطفا پس از تک زنگ پیام خود را بگویید.

21. to carry a message
پیامی را رساندن

22. to tap a message with the fingers
بازدن انگشتان پیام فرستادن

23. we radioed the message to the general headquarters
پیام را با رادیو به ستاد کل مخابره کردیم.

24. a movie with a message
یک فیلم معنی دار

25. he panted out his message and collapsed
نفس زنان پیام خود را گفت و نقش بر زمین شد.

26. i received their coded message
پیام رمزی آنها را دریافت کردم.

27. the servant gave his master's message
نوکر پیام اربابش را رساند.

28. if i'm not in, leave a message at the hotel dask
اگر نبودم در دفتر هتل پیام بگذارید.

29. They must radiocast the message at once.
[ترجمه ⚡Blast⚡] آنها باید فورا پیام را دریافت و پخش کنند
|
[ترجمه گوگل]آنها باید پیام را فورا پخش کنند
[ترجمه ترگمان]باید فورا این پیام را دریافت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The answering machine bleeped and I left my message.
[ترجمه الهام] وقتی بوق پیغامگیر تلفن به صدا درآمد من پیامم را گذاشتم
|
[ترجمه گوگل]پیغام گیر زنگ زد و من پیاممو گذاشتم
[ترجمه ترگمان]دستگاه پیغام گیر کرد و من پیغامم رو جا گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

پیغام (اسم)
word, dispatch, errand, message

پیام (اسم)
message

پیغام دادن (فعل)
message

رسالت کردن (فعل)
message, vaticinate, pontificate

تخصصی

[کامپیوتر] پیغام، پیام .
[برق و الکترونیک] پیغام مخابره شفاهی یا کتبی تهیه شده با هر طرح یا زبان سری یا رمزی، پیغام شروع و پایان معینی دارد . در کامپیوتر ف پیغام می تواند گروهی از کلمات انتقال یافته یا پردازش شده به صورت یک واحد دودویی یا هر شکل رمز گذاری شده ی دیگر باشد . - پیام، پیغام
[ریاضیات] خبر، پیام فرستادن، پیغام، پیام، مکالمه
[حسابداری] مخابره ؛ ابلاغ پیام

انگلیسی به انگلیسی

• communication transmitted through a messenger, intimation; official speech or communication, announcement, notice; inspired words of a prophet or spiritual teacher; main point or moral meaning of a work (movie, picture, book, etc.)
a message is a piece of information or a request that you send to someone or leave for them.
a message is also the idea that someone tries to communicate to people, for example in a play or a speech.

پیشنهاد کاربران

برایند.
گاهی هم میشه انعکاس معنیش کرد.
مانند انعکاس کننده یک موضوع بر موضوع دیگری.
پیغام. پیام. پیامد. ایده. مفهوم. معنای اصلی. مفهوم اصلی.
پیام
مثال: She received an urgent message from her boss.
او یک پیام فوری از رئیسش دریافت کرد.
message: پیام
information you send to or leave for a person
مکالمه
پیغامیدن.
توضیحاتی در رابطه با اسم message
معادل فارسی اسم message در این مفهوم معنی اصلی است. اسم message در این مفهوم اشاره دارد به نکته سیاسی، اجتماعی و یا اخلاقی که موضوع اصلی یک کتاب، فیلم و سخنرانی و . . . است، در واقع پیام اصلی آن. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. the movie's message is that ultimately, rich and poor are alike ( معنی اصلی این فیلم آن است که در نهایت، غنی و فقیر به مثابه هم هستند. )
توضیحاتی در رابطه با اسم message
معادل اسم message در فارسی پیام است. در واقع به اطلاعاتی که برای کسی در قالب پیغام فرستاده می شود و یا باقی گذاشته می شود، کسی که امکان ارتباط مستقیم با او وجود ندارد، message یا پیام گفته می شود پیام ها قالبا بصورت نوشته یا شفاهی هستند. مثال:
?did you get my message ( آیا پیام من را گرفتی؟ )
منبع: سایت بیاموز

message ( فنّاوری اطلاعات و ارتباطات ( فاوا ) )
واژه مصوب: پیام
تعریف: زنجیره ای از نویسه ها که برای انتقال اطلاعات یا داده به کار می رود
Hey! We are looking for brand ambassadors and models, please send a message to our main account @officiallovebracelets ASAP!
از دیدگاه بنده، چون هر 2 زبان ، هندواُروپایی ( آریایی ) هستندبرابرِ ان واژه - مژده - اَست
گزارش
شعار ( در متون خبری )
حرف، سخن
پیامک. میسیج. اس ام اس. متنی که از کسی دریافت میکنید، میگوییم
خبر
پیامک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس