merrymaking

/ˈmeriˌmekɪŋ//ˈmerɪmeɪkɪŋ/

معنی: خوشی، شادمانی
معانی دیگر: جشن و شادی، عیش و طرب، شادی و پایکوبی، جشنواره، ضیافت، خوشی، شادمانی، عیش

جمله های نمونه

1. the students' merrymaking was noisy and disorganized
شادی و پای کوبی دانشجویان پر سر و صدا و بهم ریخته بود.

2. a seven-day period of merrymaking
دوران هفت روزه ی جشن

3. But I'd had my fill of merrymaking and decided to stay put a while until my headache eased.
[ترجمه گوگل]اما من از شادی و نشاط پر شده بودم و تصمیم گرفتم مدتی در آنجا بمانم تا سردردم برطرف شود
[ترجمه ترگمان]اما من merrymaking را پر کرده بودم و تصمیم گرفته بودم مدتی بمانم تا سردردش قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When looking for merrymaking, be ready for safe practice please!
[ترجمه گوگل]هنگامی که به دنبال خوشگذرانی هستید، لطفاً برای تمرین ایمن آماده باشید!
[ترجمه ترگمان]پس از آن که برای تفریح و شادمانی نگاه کنید، لطفا برای تمرین ایمن آماده شوید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A boisterous festivity or celebration; merrymaking. Often used in the plural.
[ترجمه گوگل]جشن یا جشن پر شور؛ شادی آفرینی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]جشن یا جشن پر سر و صدا؛ شادمانی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Merrymaking and feasting just before Lent.
[ترجمه گوگل]درست قبل از روزه، شادی و ضیافت
[ترجمه ترگمان]درست قبل از عید پاک جشن و ضیافت برپا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Boisterous, drunken merrymaking; a carousal.
[ترجمه گوگل]شادی پر شور و مستی؛ چرخ و فلک
[ترجمه ترگمان]boisterous، merrymaking، a،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Once that's settled, you can afford to indulge in a little merrymaking.
[ترجمه گوگل]هنگامی که این مشکل حل شد، می توانید کمی شادی آفرینی کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی این قضیه فیصله پیدا کرد، تو می توانی یک تفریح کوچک را تحمل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But if the torture is to be compounded by organised mass merrymaking, life will soon become unendurable.
[ترجمه گوگل]اما اگر قرار باشد این شکنجه با شادی آفرینی دسته جمعی سازمان یافته ترکیب شود، زندگی به زودی غیرقابل تحمل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اما اگر شکنجه با شادمانی دسته جمعی سازمان یافته ترکیب شود، زندگی به زودی تحمل ناپذیر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Christmas Eve, people dance and sing around Christmas tree merrymaking.
[ترجمه گوگل]در شب کریسمس، مردم در اطراف درخت کریسمس می رقصند و آواز می خوانند
[ترجمه ترگمان]شب کریسمس مردم برای جشن کریسمس آواز می خوانند و آواز می خوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood

انگلیسی به انگلیسی

• happiness, joy; celebration, festivity
merry-making is the activities of people who are enjoying themselves together by singing, dancing, drinking alcohol, etc.

پیشنهاد کاربران

بزن و بکوب، رقص و پایکوبی

noisy fun، cheerful celebrations and enjoyment
the process of enjoying oneself with others, especially by dancing and drinking.
"I'd had my fill of merrymaking and decided to stay put till my headache eased"

بپرس