meritocracy

/merəˈtɒkrəsi//ˌmerɪˈtɒkrəsi/

شاینده سالاری، نخبه سالاری

جمله های نمونه

1. The theory assumes the existence of a "meritocracy"?that there is equal opportunity for all.
[ترجمه گوگل]این نظریه وجود «شایستگی سالاری» را فرض می کند که فرصت برابر برای همه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این نظریه وجود یک \"meritocracy\" را فرض می کند؟ که یک فرصت برابر برای همه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. However, in a meritocracy, those at the bottom are clearly inferior.
[ترجمه گوگل]با این حال، در یک نظام شایسته سالاری، کسانی که در پایین هستند آشکارا پست تر هستند
[ترجمه ترگمان]با این حال، در شایسته سالاری، آن هایی که در پایین هستند به وضوح پایین تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In a meritocracy, talent and ability are efficiently syphoned out of the lower strata.
[ترجمه گوگل]در نظام شایسته سالاری، استعداد و توانایی به طور مؤثری از لایه‌های پایین‌تر بیرون می‌آید
[ترجمه ترگمان]در پایه شایسته سالاری، استعداد و توانایی به طور کارآمد از لایه های پایین تر جدا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the collaborative meritocracy, people who are talented enough and committed enough are rightly seen as indispensable.
[ترجمه گوگل]در شایسته سالاری مشارکتی، افرادی که به اندازه کافی با استعداد و متعهد هستند، به درستی ضروری تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]بر پایه شایسته سالاری، افرادی که به اندازه کافی استعداد دارند و به اندازه کافی متعهد هستند، به درستی دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is Britain a meritocracy?
[ترجمه گوگل]آیا بریتانیا شایسته سالاری است؟
[ترجمه ترگمان]آیا بریتانیا بر پایه شایسته سالاری است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Members of the upper strata in a meritocracy deserve their position; their privileges are based on merit.
[ترجمه گوگل]اعضای طبقات بالا در یک نظام شایسته سالار شایسته موقعیت خود هستند امتیازات آنها بر اساس شایستگی است
[ترجمه ترگمان]اعضای طبقات بالاتر بر پایه شایسته سالاری شایستگی موقعیت خود را دارند؛ امتیازات آن ها برپایه شایستگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The meritocracy that reigned among students thus functioned hardly at all within the faculty.
[ترجمه گوگل]بنابراین، شایسته سالاری که در بین دانشجویان حاکم بود، به سختی در دانشکده کار می کرد
[ترجمه ترگمان]The که بین دانش آموزان حکمفرما بود به ندرت در دانشکده کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Secondly it is a declaration that meritocracy does not operate by default.
[ترجمه گوگل]ثانیاً این یک اعلامیه است که شایسته سالاری به طور پیش فرض عمل نمی کند
[ترجمه ترگمان]دوم این که این بیانیه ای است مبنی بر اینکه شایسته سالاری به صورت پیش فرض اجرا نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An ethos of meritocracy will permeate business ethics and corporate processes.
[ترجمه گوگل]اخلاق شایسته سالاری بر اخلاق تجاری و فرآیندهای شرکتی نفوذ خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اخلاقیات بر پایه شایسته سالاری به اصول اخلاقی کسب وکار و فرایندهای شرکت نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wealth disparities are corroding Japan's meritocracy and poverty is rising.
[ترجمه گوگل]نابرابری‌های ثروت، شایسته‌سالاری ژاپن را تخریب می‌کند و فقر در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]اختلاف ثروت در حال پوسیدگی است و فقر و فقر در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An efficient administration of justice, meritocracy and good leadership are the reasons for our success.
[ترجمه گوگل]اجرای کارآمد عدالت، شایسته سالاری و رهبری خوب دلایل موفقیت ما هستند
[ترجمه ترگمان]مدیریت کارآمد عدالت، شایسته سالاری و رهبری خوب، دلایل موفقیت ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Leadership Style: Task - oriented meritocracy: lead by high profile, sometimes autocratic, example ; management by objectives, cheerleaders for success.
[ترجمه گوگل]سبک رهبری: شایسته سالاری وظیفه گرا: رهبری با مشخصات بالا، گاهی اوقات مستبد، نمونه مدیریت بر اساس اهداف، cheerleaders برای موفقیت
[ترجمه ترگمان]سبک رهبری: شایسته سالاری وظیفه گرا: رهبری با پروفایل بالا، گاهی مستبدانه، الگو، مدیریت اهداف، تشویق کننده برای موفقیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Keeping what Ollila calls a "meritocracy" under control is a tight-knit management team—mostly Finns—who act as gatekeepers: Frank Nuovo, for example, signs off every design decision.
[ترجمه گوگل]تحت کنترل نگه داشتن آنچه Ollila آن را "شایستگی" می نامد، یک تیم مدیریتی فشرده است - عمدتا فنلاندی - که به عنوان دروازه بان عمل می کنند: برای مثال فرانک نووو، هر تصمیم طراحی را امضا می کند
[ترجمه ترگمان]آنچه که Ollila آن را \"شایسته سالاری\" می نامد، یک تیم مدیریت منسجم است - عمدتا Finns - که به عنوان دروازه بان عمل می کند: فرانک Nuovo، به عنوان مثال، هر تصمیم طراحی را امضا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A striver who had flourished in America's nascent meritocracy, Hoover put his faith in solutions that were principled, technocratic, and terribly insufficient to the time.
[ترجمه گوگل]هوور که در شایسته سالاری نوپای آمریکا شکوفا شده بود، به راه حل هایی که اصولی، تکنوکراتیک و به طرز وحشتناکی برای آن زمان ناکافی بودند ایمان داشت
[ترجمه ترگمان]هوور که در meritocracy در آمریکا رشد کرده بود، هوور خودش را در راه حله ای اصولی، technocratic (technocratic)قرار داده و تا زمان زیادی ناکافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A global meritocracy is in all our interests.
[ترجمه گوگل]یک شایسته سالاری جهانی به نفع همه ماست
[ترجمه ترگمان]یک شایسته سالاری جهانی به نفع همه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• government by the gifted or skilled, government by the intellectually worthy (rather than by family lineage or class)
a meritocracy is a society or social system in which people have power or prestige because of their abilities and intelligence, rather than because of their wealth or social status; also used to refer to the people themselves.

پیشنهاد کاربران

1. **Democracy** – from **δῆμος ( dēmos, "people" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
2. **Democrat** – from **δῆμος ( dēmos, "people" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
3. **Democratic** – from **δῆμος ( dēmos, "people" ) ** ** - κρατικός ( - kratikos, "relating to rule" ) **
...
[مشاهده متن کامل]

4. **Aristocracy** – from **ἄριστος ( �ristos, "best" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
5. **Aristocrat** – from **ἄριστος ( �ristos, "best" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
6. **Timocracy** – from **τιμή ( timē, "honor" or "wealth" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
7. **Timocrat** – from **τιμή ( timē, "honor" or "wealth" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
8. **Plutocracy** – from **πλοῦτος ( ploutos, "wealth" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
9. **Plutocrat** – from **πλοῦτος ( ploutos, "wealth" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
10. **Bureaucracy** – from **bureau ( French for "office" or "desk" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
11. **Bureaucrat** – from **bureau ( French for "office" or "desk" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
12. **Technocracy** – from **τέχνη ( technē, "skill" or "art" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
13. **Technocrat** – from **τέχνη ( technē, "skill" or "art" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
14. **Autocracy** – from **αὐτός ( autos, "self" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
15. **Autocrat** – from **αὐτός ( autos, "self" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
16. **Thalassocracy** – from **θάλασσα ( thalassa, "sea" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
17. **Thalassocrat** – from **θάλασσα ( thalassa, "sea" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
18. **Gynocracy** – from **γυνή ( gynē, "woman" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
19. **Gynocrat** – from **γυνή ( gynē, "woman" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
20. **Androcracy** – from **ἀνήρ ( anēr, "man" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
21. **Androcrat** – from **ἀνήρ ( anēr, "man" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
22. **Kakistocracy** – from **κάκιστος ( kakistos, "worst" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
23. **Kakistocrat** – from **κάκιστος ( kakistos, "worst" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
24. **Kleptocracy** – from **κλέπτης ( kleptēs, "thief" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
25. **Kleptocrat** – from **κλέπτης ( kleptēs, "thief" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
26. **Meritocracy** – from **merit ( Latin *meritum*, "earned" or "deserved" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
27. **Meritocrat** – from **merit ( Latin *meritum*, "earned" or "deserved" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
28. **Stratocracy** – from **στρατός ( stratos, "army" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
29. **Stratocrat** – from **στρατός ( stratos, "army" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
30. **Gerontocracy** – from **γέρων ( gerōn, "old man" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
31. **Gerontocrat** – from **γέρων ( gerōn, "old man" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
32. **Nomocracy** – from **νόμος ( nomos, "law" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
33. **Nomocrat** – from **νόμος ( nomos, "law" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
34. **Epistocracy** – from **ἐπιστήμη ( epistēmē, "knowledge" ) ** ** - κρατία ( - kratia, "rule" ) **
35. **Epistocrat** – from **ἐπιστήμη ( epistēmē, "knowledge" ) ** ** - κρατής ( - kratēs, "ruler" ) **
Each word follows the same pattern:
- **" - kratia" ( - κρατία ) ** for "rule" or "power"
- **" - kratēs" ( - κρατής ) ** for "ruler"
- A prefix that describes **who** or **what** is ruling.

Ayatollah Khamenei stated that meritocracy is the only criterion for handing over social and political responsibilities in positions such as ministerial positions and the representatives of the parliament.
...
[مشاهده متن کامل]

آیت الله خامنه ای اظهار داشتند که شایسته سالاری تنها معیار برای واگذار کردن مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی در موقعیتهایی همچون موقعیتهای وزارتی و نمایندگان مجلس است.

شایسته سالاری/نخبه سالاری.
سیستمی اجتماعی که توی اون افراد بر اساس توانایی ها، مهارت ها و استعدادشون موقعیت به دست میارن نه بر اساس طبقه خاص اجتماعی یا ثروت.
مثال:
His allegiance is to free enterprise, personal liberty and meritocracy
Pragmatism : عمل گرایی
Meritocracy : شایسته سالاری
Multiculturalism :چند فرهنگ گرایی
Multiracialism : چند نژاد گرایی
meritocracy ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: شایسته سالاری
تعریف: نظامی که در آن انتصاب افراد براساس استعداد و قابلیت و توان آنها صورت می گیرد، نه براساس ثروت و روابط خویشاوندی و اجتماعی
به سالاری
شایسته سالاری

بپرس