mentally

/ˈmentəli//ˈmentəli/

معنی: از نظر روانی، روحا، فکرا
معانی دیگر: فکرا، روحا، از نظر روانی

جمله های نمونه

1. mentally stable
از نظر روانی سالم

2. the mentally ill
بیماران روانی

3. the mentally ill who need institutional care
بیماران روانی که نیاز به مراقبت سازمانی دارند

4. fit physically and mentally
از نظر جسمی و روانی سالم

5. she broke down mentally
او از نظر روانی بیمار شد.

6. a school for the mentally handicapped
مدرسه ای برای آکمندان ذهنی (عقب ماندگان ذهنی)

7. the war left him poor and mentally handicapped
جنگ موجب فقر و نقص روانی او شد.

8. many girls labelled "bad" turned out to be mentally ill
بعدا معلوم شد که خیلی از دخترهایی که اسمشان بد در رفته بود از نظر روانی بیمار بودند.

9. they soon became homesick and homesickness affected them mentally
دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت زدگی آنان را از نظر روانی تحت تاثیر قرار داد.

10. Only a small minority of the mentally ill are liable to harm themselves or others.
[ترجمه گوگل]فقط اقلیت کوچکی از بیماران روانی ممکن است به خود یا دیگران آسیب برسانند
[ترجمه ترگمان]تنها اقلیت کوچکی از بیماران روانی قادر به آسیب رساندن به خود یا دیگران نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many old people become mentally frail.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مسن از نظر ذهنی ضعیف می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مسن در نظر روانی ضعیف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The trend is towards reintegrating mentally ill people into the community.
[ترجمه گوگل]گرایش به سمت ادغام مجدد بیماران روانی در جامعه است
[ترجمه ترگمان]این گرایش به سمت reintegrating افراد بیمار روانی در جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is mentally ill and cannot be held accountable for his actions.
[ترجمه گوگل]او بیمار روانی است و نمی تواند پاسخگوی اعمال خود باشد
[ترجمه ترگمان]او به لحاظ ذهنی بیمار است و نمی تواند پاسخگوی اعمال خود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Physically I might not have been overseas but mentally and spiritually I was with them.
[ترجمه گوگل]شاید از نظر جسمی خارج از کشور نبودم اما از نظر روحی و روانی با آنها بودم
[ترجمه ترگمان]از نظر جسمی من شاید از نظر جسمی و روحی نبودم که با آن ها بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was so slow that many thought him mentally retarded.
[ترجمه گوگل]او آنقدر کند بود که خیلی ها او را عقب مانده ذهنی می دانستند
[ترجمه ترگمان]خیلی کند بود که بسیاری از آن ها فکر می کردند که او عقب مانده ذهنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was mentally competent and she had the capacity to decide for herself.
[ترجمه گوگل]او از نظر ذهنی صلاحیت داشت و این ظرفیت را داشت که خودش تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان]او توانایی تصمیم گیری برای خودش را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Few people have daily contact with mentally disabled people.
[ترجمه گوگل]افراد کمی با افراد کم توان ذهنی ارتباط روزانه دارند
[ترجمه ترگمان]افراد کمی با افراد معلول ذهنی ارتباط روزانه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از نظر روانی (قید)
mentally

روحا (قید)
mentally

فکرا (قید)
mentally

انگلیسی به انگلیسی

• in or with the mind, with regard to the mind, intellectually

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : mentality
✅️ صفت ( adjective ) : mental
✅️ قید ( adverb ) : mentally
از حیث نفسانی
در ذهنت، در ذهن خود
از نظر فکری
فکری , روانی
# mentally ill
# mentally �disabled
# a mentally retarded child
# He was mentally incapable
ذهنی، روحی، فکری، عقلی
He's a mentally retarded
اون یه عقب مونده ذهنیه
از لحاظ فکری
بطور ذهنی
روانی
ذهنی
روحی
صفت:
in a manner relating to the mind. به نحوی که مربوط به ذهن است.
"soldiers become physically and mentally exhausted""سربازان فیزیکی و ذهنی خسته می شوند"

بپرس