• : تعریف: to learn thoroughly so as to hold in the memory. • مشابه: commit, learn, study
- He didn't need to read the lyrics of the song because he had memorized them.
[ترجمه محمد] لازم نبود شعر اهنگو از رو بخونه چون اونا رو حفظ کرده بود.
|
[ترجمه ساجده] او نیازی به خواندن متن ترانه نداشت زیرا آن را حفظ کرده بود
|
[ترجمه گوگل] او نیازی به خواندن متن آهنگ نداشت، زیرا آنها را حفظ کرده بود [ترجمه ترگمان] نیازی نبود شعر ترانه را بخواند، چون آن ها را به خاطر سپرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. my father could memorize tens of phone numbers
پدرم می توانست ده ها شماره تلفن را به یاد بسپارد.
2. you have to memorize your lines
باید نقش خود را از حفظ کنی.
3. david's superior ability to memorize names
استعداد فوق العاده ی دیوید در حفظ کردن اسم ها
4. She can memorize facts very quickly.
[ترجمه گوگل]او می تواند حقایق را خیلی سریع به خاطر بسپارد [ترجمه ترگمان]اون میتونه وقایع رو خیلی سریع حفظ کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I shall try to memorize all these phrases.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم تمام این عبارات را حفظ کنم [ترجمه ترگمان]سعی می کنم همه این عبارات را به خاطر بسپارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He could memorize nothing.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست چیزی را حفظ کند [ترجمه ترگمان]او نمی توانست هیچ چیز را حفظ کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I don't try to memorize speeches word for word.
[ترجمه Arezo] من سعی نمیکنم سخنرانی ها را کلمه به کلمه ( جز به جز ) حفظ کنم
|
[ترجمه گوگل]من سعی نمی کنم سخنان را کلمه به کلمه حفظ کنم [ترجمه ترگمان]سعی نمی کنم کلمات را برای یک کلمه به خاطر بسپارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He studied his map, trying to memorize the way to Rose's street.
[ترجمه گوگل]او نقشه خود را مطالعه کرد و سعی کرد راه رسیدن به خیابان رز را حفظ کند [ترجمه ترگمان]او نقشه خود را بررسی کرد و سعی کرد راه را به سمت خیابان رز به خاطر بسپارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The Sky People allowed the Navajos to memorize each one as a sacred trust for healing purposes.
[ترجمه گوگل]مردم آسمان به ناواهوها اجازه دادند تا هر یک را به عنوان امانت مقدس برای اهداف درمانی حفظ کنند [ترجمه ترگمان]مردم آسمان به Navajos اجازه دادند که هر یک را به عنوان یک اعتماد مقدس برای اهداف شفا به خاطر بسپارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Don't write your password down, memorize it.
[ترجمه Roya] رمز ورود خود را ننویسید و ان را به حافظه بسپارید
|
[ترجمه matin] این عربی نوشته شده نمیشه ترجمه کرد
|
[ترجمه گوگل]رمز عبور خود را یادداشت نکنید، آن را حفظ کنید [ترجمه ترگمان]اسم رمز رو بنویس، حفظش کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I find myself attempting to memorize the Masai words as she did.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم مانند او کلمات ماسایی را حفظ کنم [ترجمه ترگمان]خودم را در حالی یافتم که سعی می کردم کلمات را مثل او به خاطر بسپارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He would memorize them, then try to reproduce them, but without success.
[ترجمه گوگل]او آنها را حفظ می کرد، سپس سعی می کرد آنها را بازتولید کند، اما موفق نشد [ترجمه ترگمان]او آن ها را حفظ می کرد، سپس سعی می کرد آن ها را دوباره تکثیر کند، اما موفق نمی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Chaffinches do not sing at this time, but memorize the sound of adult chaffinches.
[ترجمه گوگل]چفیه ها در این زمان آواز نمی خوانند، اما صدای چفیه های بالغ را حفظ می کنند [ترجمه ترگمان]Chaffinches در این زمان آواز نمی خواند اما صدای of بالغ را به خاطر بسپار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I memorize its features and inch my way toward the bookshelf.
[ترجمه گوگل]ویژگی های آن را حفظ می کنم و به سمت قفسه کتاب می روم [ترجمه ترگمان]اجزای چهره اش را به خاطر می سپارم و به جلو قفسه کتاب نگاه می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. There's no way I can memorize all these formulas before the test.
[ترجمه گوگل]هیچ راهی وجود ندارد که بتوانم تمام این فرمول ها را قبل از آزمون حفظ کنم [ترجمه ترگمان]هیچ راهی وجود ندارد که بتوانم همه این فرمول ها را قبل از امتحان به خاطر بسپارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• remember, learn by heart, commit to memory (also memorise) if you memorize something, you learn it so that you can remember it exactly.
پیشنهاد کاربران
تعریف: چیزی را به یاد سپردن یا به یاد نگه داشتن. برابرها: یادسپاری، بَرمیدن، از بَر کردن، ویراختن ( فعل گذشته ) ، ویراز ( فعل اکنون ) در لری ویر برابر یادآوردن و توجه کردن به کار می رود از فارسی میانه. ... [مشاهده متن کامل]
نمونه: ویر نارِم ( به یاد ندارم ) فعل ویراختن از کانال استاد پاژین فعل برمیدن از تارگاه استاد حیدیری ملایری