memories

پیشنهاد کاربران

I wanna memoirs that
اخگخثگ
I made him memorise it
من کاری میکنم، او این جمله را به خاطر بسپاره
memories جمع memory و میشه خاطرات.
یاد آوری میشه memorise که جای دو حرف آخر با کلمه قبلی فرق میکنه و تلفظشون هم فرق داره.
حفظ کردن
The memory of Rezaei. : )
The things that their begin at past and now some one remember them
• توانایی که ذهن، اطلاعات را ذخیره و به خاطر می آورد
• چیزی که از گذشته به یادگار مانده
Memories of a girl waiting
خاطرات دختری منتظر
یادآوری _خاطرات
یادآوری - خاطرات
I erase the bad memories from my mind
من خاطرات بدم را از ذهنم پاک میکنم
The thing we remember whenever we are think about the things
I don't remember the memories of the north
Don't forget our memories in Tabriz
خاطراتمان در تبریز فراموش نکن
خاطرات

She did not show a reaction to remind him of all the memories

خاطرات
thing that he remmebers
یادآوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس