اخگخثگ
من کاری میکنم، او این جمله را به خاطر بسپاره
memories جمع memory و میشه خاطرات.
یاد آوری میشه memorise که جای دو حرف آخر با کلمه قبلی فرق میکنه و تلفظشون هم فرق داره.
یاد آوری میشه memorise که جای دو حرف آخر با کلمه قبلی فرق میکنه و تلفظشون هم فرق داره.
حفظ کردن
• توانایی که ذهن، اطلاعات را ذخیره و به خاطر می آورد
• چیزی که از گذشته به یادگار مانده
• چیزی که از گذشته به یادگار مانده
خاطرات دختری منتظر
یادآوری _خاطرات
یادآوری - خاطرات
I erase the bad memories from my mind
من خاطرات بدم را از ذهنم پاک میکنم
من خاطرات بدم را از ذهنم پاک میکنم
خاطراتمان در تبریز فراموش نکن
خاطرات
خاطرات
یادآوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)